جوارح

جمع جارحه

جوارح به حیوانات شکاری اشاره دارد. این واژه شامل پرندگان شکاری مانند باز، شاهین و عقاب می‌شود، همچنین به حیوانات غیر پرنده‌ای مانند پلنگ و سگ نیز اطلاق می‌شود. این اصطلاح به طور خاص در متون ادبی و در زمینه‌های مربوط به شکار به کار می‌رود و نشان‌دهنده توانایی و چالاکی این حیوانات در شکار و تعقیب طعمه است.

معنای اعضاء

در این کاربرد، جوارح به اعضای بدن انسان و حیوانات اشاره دارد. این واژه به طور خاص به قسمت‌های مختلف بدن که مسئول انجام فعالیت‌های حرکتی و فیزیکی هستند، اطلاق می‌شود. در متون دینی، تأکید بر استفاده صحیح از جوارح برای انجام اعمال نیک و اطاعت از خداوند وجود دارد و به معنای مسئولیت فرد در استفاده از اعضای خود به نحو درست و اخلاقی است.

لغت نامه دهخدا

جوارح. [ ج َ رِ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ جارحة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). اندامها. اندام مردم که بدان کار کنند. دست و پا و دیگر اعضای آدمی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || مرغان شکاری. شکاریان از مرغ و دد. جانوران شکاری. ( غیاث ) ( آنندراج ). جانوران شکاری از ددان و پرندگان و سگان. || جوان و بچه آور، گویند: هذه الناقة و الاتان من جوارح المال؛ اسبان ماده و جوان. || کاردها. || کنایه ازمصیبت ها و گرفتاریهایی که روزان و شبان بر انسان وارد شود چنانکه طوارق بر مصائبی گفته شود که شبانگاه بسراغ آدمی آید، گویند: نعوذ باﷲ من طوارق اللیل و جوارح النهار. ( از اقرب الموارد ). رجوع به جارحة شود.

فرهنگ معین

(جَ رِ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ جارحه. ۱ - اندام ها. ۲ - مرغان شکاری.

فرهنگ فارسی

جمع جارحه
( اسم ) جمع جارحه. ۱- اندامها. ۲- مرغان شکاری جانوران شکاری.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جوارح دو معنا دارد. به معنای حیوان شکاری وهمچنین به معنای اعضاء استعمال شده است.
جوارح به معنای نخست، جمع جارحه به معنای حیوان شکاری، اعم از پرنده- همچون باز، شاهین و عقاب- و غیر پرنده، مانند پلنگ و سگ به کار رفته است.عنوان جوارح در قرآن کریم نیز به کار رفته است. و فقها در مسئله حلیت شکار سگ شکاری به آن استناد کرده اند.

جملاتی از کلمه جوارح

پس همچنین آدمی اگر هر چندی یک مرتبه به محاسبه اعمال اعضا و جوارح خود نپردازد و طاعات و حسنات خود را موازنه نکند و سود و زیان عمر خود را که سرمایه اوست ملاحظه ننماید عاقبت امر او به او هلاکت منجر می شود.
کمال قدرت حق از جمال طلعت ذاتش ظاهر است و صفات و اسمای بی چون را جوارح و اعضای همایونش در مقام مظاهر.