جمیع

لغت نامه دهخدا

جمیع. [ ج َ ] ( ع ص، اِ ) گردآمده و یک جاشده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ضد متفرق. ( اقرب الموارد ). || لشکر. || قبیله گردآمده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جماعت مردم. ( اقرب الموارد ). گروه مردم. ( منتهی الارب ). || همه. همگی. همگان. ( فرهنگ فارسی معین ). برای تأکید گویند: جاؤوا جمیعهم؛ کما یقال عامتهم؛ یعنی همه. || شیر هر ناقه و گوسفند که پستانش بسته باشند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || رجل جمیع؛ مرد یک سال جوانی رسیده و ریش برآورده. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع. ] (ق. ) همگی، همگان.

فرهنگ عمید

۱. همه، همگی.
۲. (ضمیر ) [قدیمی] همه، همگی.

فرهنگ فارسی

جماعت، مردم، همه، همگی
۱- همه همگی همگان. ۲- ( اسم ) جماعت مردم.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی جَمِیعٌ: همگی - دسته جمعی
معنی أَعراف: قسمتهای بالای حجاب و تلهای شنی و عرف به معنی یال اسب و تاج خروس و قسمت بالای هر چیزی است. معلوم میشود که این کلمه به هر معنا که استعمال شود، معنای علو و بلندی در آن هست. اهل اعراف مشرف بر جمیع مردم از بهشتیان و دوزخیانند، معلوم میشود که منظور از...
معنی رَابِطُواْ: با یکدیگر پیوند و ارتباط برقرار کنید(رابطوا مرابطه از نظر معنا اعم از مصابره است، چون مصابره عبارت بود از وصل کردن نیروی مقاومت افراد جامعه در برابر شدائد و مرابطه عبارت است از همین وصل کردن نیروها، اما نه تنها نیروی مقاومت در برابر شدائد، بلکه ه...
معنی مُنتَصِراً: یاری کننده - به یاری طلبنده (عبارت "وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ ﭐللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِراً "یعنی: و برایش گروهی نبود که او را در برابر خدا یاری دهند، و خودش هم قدرت نداشت که عذاب را از خود برطرف کند)- آنانکه یکدیگر را یاری و...
معنی عَرْشُهُ: تخت فرمانروایی او( کلمه عرش در قرآن به معنای مقامی است موجود که جمیع سر نخهای حوادث و امور در آن متراکم و جمع است. در عبارت َ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی ﭐلْمَاءِ "شاید منظوراین است که فرامین الهی که مبنای اداره این عالم است توسط آب به اجزای عالم انتقال م...
معنی لَمَّا: وقتیکه - هنوز نه - سوگند می خورم به آنچه- إلّا(در عباراتی نظیر "فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ "معنی "وقتیکه" می دهد. در عباراتی نظیر "وَلَمَّا یَدْخُلِ ﭐلْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ "معنی "هنوز نه" می دهد در عبارت "وَإِنَّ کُـلاًَّ لَّمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ...
معنی عَرْش: داربست و آلاچیق - سقفی که بر روی پایههائی زده میشود، تا بوتههای مو را روی آن بخوابانند - چیزی که سقف داشته باشد-هودج - کجاوه - تخت سلطان (از جهت بلندیش) -( کلمه عرش در قرآن به معنای مقامی است موجود که جمیع سر نخهای حوادث و امور در آن متراکم و جمع اس...
ریشه کلمه:
جمع (۱۲۸ بار)

ویکی واژه

همگی، همگان.

جمله سازی با جمیع

💡 بآن خدائى که مرا و تو را و جمیع مخلوقات را آفریده است و روزى میدهد، حقیقت مندیل خیال که بافته‌یى و میگوئى چشم حرام‌زاده او را نمى‌بیند، براى من بیان کن!

💡 و بالجمله فکرهای اهل دنیا را نهایتی، و خیالات ایشان را غایتی نیست و کسی که بجز فکر قوت سال خود را ندارد، و زیادتر از آن را نمی طلبد، از همه خیالات فارغ، و از جمیع این آفات سالم است.

💡 لم یلدولم یولدولم یکن له کفوا احد، چون جمیله صفات خوب از نشات وجوب بود خود بذاته عین صفات شد و جامع جمیع کمالات، فهو العلم کله والقدره کلها.

💡 کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ النذر الرسل و انّما قال بالنذر، لانّ من کذّب رسولا واحدا کان کمن کذّب جمیع الرسل.

💡 وَ أُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْراتُ جمع خیرة و المراد بهنّ: الحور، لقوله فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ و یجوز ان یکون عاما فی جمیع الملاذ من الاطعمة و الاشربة و المنازل و الجواری و الغلمان، و قیل الخیرات: الغنائم.

💡 «در جمیع بلاد و دیار، از اقاصی ترک تا نهایهٔ روم و شام و یمن، خطبه و سکه به نام او (سلطان ملکشاه) مطرز و مزیّن بود.»