جر، روستایی واقع در دهستان سند میرثوبان در بخش مرکزی شهرستان دشتیاری استان سیستان و بلوچستان ایران است. این روستا در جنوب شرقی کشور و در جنوب شرق شهرستان دشتیاری قرار دارد. شغل اصلی ساکنان روستای جر عمدتاً کشاورزی است. به دلیل موقعیت جغرافیایی و نزدیکی به رودخانه باهوکلات، این منطقه یکی از مهمترین زیستگاههای جانوران آبزی، از جمله تمساح پوزه کوتاه (گانڈُو) به شمار میآید. طبق سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا ۳۹۰ نفر (معادل ۹۶ خانوار) بوده است. استان سیستان و بلوچستان یکی از استانهای ایران است که مرکز آن شهر زاهدان میباشد. این استان در جنوب شرق کشور واقع شده و پس از استان کرمان، دومین استان بزرگ ایران به شمار میآید. سیستان و بلوچستان از شمال با استان خراسان جنوبی، از غرب با استانهای کرمان و هرمزگان، از جنوب به دریای مکران و از شرق به کشورهای پاکستان و افغانستان محدود میشود. از جمله شهرهای مهم این استان میتوان به زاهدان، زابل، ایرانشهر و چابهار اشاره کرد. همچنین، چابهار که تنها بندر اقیانوسی ایران است، در این استان قرار دارد.
جر
لغت نامه دهخدا
جر. [ ج َرر ] ( ع اِ ) بن کوه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). دامن کوه. ( از اقرب الموارد ). و فی حدیث عبدالرحمان: رأیته یوم احد عند جرالجبل؛ اَی اسفله. ( ذیل اقرب الموارد،از قاموس و لسان ). قال الراجز «و قد قطعت ُ وادیاً وجراً» کذا فی الصحاح و فی القاموس. یا اینکه مصحف است که برای قراء پیش آمده و صواب آن جراصل مانند علابط است. ( از منتهی الارب ). بیخ کوه. یا آن تصحیف است مر قراء را و صواب جراصل کعلابط الجبل است. ( شرح قاموس ). || زنبیل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( ذیل اقرب الموارد ). زبیل. ( شرح قاموس ). || چیزی که از سلاخه عرقوب شتر سازند و در آن زنان گوشتی که جهت ذخیره با توابل پزند گذارند و از دنباله هودج و جز آن آویزند و آن پیوسته جنبان باشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). و چیزی است که از پی پای شتر بعد از سلاخی سازند که زنان گوشت خشک بریان کرده شده را در آن نهند و در مؤخرجامه دان خود نهند و آویزند و همیشه آویزان و متحرک باشد. ( شرح قاموس ). || سوراخ کفتار و روباه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( شرح قاموس ). سوراخ روباه و کفتار و موش و موش صحرایی. ( از اقرب الموارد ). || مغاک و گودال در زمین. ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گود از زمین. ( شرح قاموس ). || رسنی که در ساز قلبه بندند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رسنی است که بسته میشود در آلات کار و زراعت. ( شرح قاموس ). || ریسمان مشک. ( لغت محلی شوشتر ). || حرکت زیر. ( منتهی الارب ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). مقابل رفع و نصب و جزم. یکی از انواع چهارگانه اِعراب و آن سه دیگر رفع و نصب و جزم باشد وصورت آن در کتابت گاه چنین __ و گاه بدینسان __ِ- باشد: در علم نحو رفع و نصب و جر و جزم را در کلمه معرب آرند در برابر ضم و فتح و کسر و سکون که در کلمه مبنی متداول است. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: در نزد نحویان بر گونه ای از اعراب اطلاق شود خواه حرکت باشد و خواه حرف. و چنانکه از موشح شرح کافیه مستفاد میشود آن راعلامت نیز خوانند... و آنچه را که از آن جر حاصل آید، جار و عامل جر نامند و کلمه ای را که در آخر آن جر پدید آید مجرور خوانند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- جرجوار؛ در تداول نحویان، آن است که کلمه تنها به سبب پیوستگی به کلمه مجرور مقدم بر آن مجرور گردد نه به سبب دیگری و بنابراین جر کلمه نخست به سبب عامل باشد و جر کلمه دوم تنها به سبب پیوستگی و مجاورت است نه به عامل یا به سبب تبعیت همچون توابع، مانند جر کلمه «ارجلکم » در قول خدای تعالی: و امسحوابرؤسکم و ارجلکم، در نزد آنکه ارجلکم را به جر قرائت کرده و گفته است جر آن تنها به سبب مجاورت کلمه با برؤسکم است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
فرهنگ معین
(جُ ) (اِ. ) اسب.
(جَ رّ ) [ ع. ] (مص م. ) کشیدن، فرو کشیدن.
(جَ ) (اِ. ) ۱ - شکاف، رخنه. ۲ - شکاف زمین.
فرهنگ عمید
۲. شکاف زمین: ایزد بر آسمانت همی خواند / تو خویشتن چرا فکنی در جر (ناصرخسرو: ۴۶ ).
۳. جوی، نهر کوچک.
زین اسب.
۱. در نحو عربی، حرکت زیر دادن به کلمه.
۲. [قدیمی] به سوی خود کشیدن.
۳. [قدیمی] کشیدن، امتداد دادن.
۴. (اسم ) اعراب کسره، زیر.
* جرِّاِثقال: [قدیمی] =جرثقیل
صدای پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه، و امثال آن ها.
* جر خوردن: (مصدر لازم )
۱. پاره شدن پارچه یا کاغذ.
۲. شکاف برداشتن.
* جر دادن: (مصدر متعدی ) پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه، و امثال آن ها.
* جر زدن: (مصدر لازم )
۱. انکار کردن و زیر پا گذاشتن مقررات در بازی.
۲. [مجاز] از دادن تاوان خودداری کردن.
فرهنگ فارسی
شیخ حسین بن محمد طرابلسی وی بشهر طرابلس بسال ۱۲۶۱ متولد شد و مقدمات را نزد شیخ عبدالقادر رافعی فرا گرفت و سپس تحصیلات خویش را در مدرسه الازهرا تمام کرد و بمولد خویش برگشت و روزنامه طرابلس را بمدیریت خویش تاسیس کرد.
ویکی واژه
جَر
کشیدن، فرو کشیدن.
اسب.
شکاف، رخنه, شکاف زمین.
صدای پاره شدن پارچه.