جاوید

جاوید، پاینده و همیشه دایم، مفاهیمی هستند که در فرهنگ و ادبیات ایران باستان به وضوح دیده می‌شوند. این واژه‌ها در اوستا به شکل یَوئِیتت تجلی یافته‌اند که به معنای ابدیت و استمرار در زمان است. این مفهوم نه تنها در متون مذهبی بلکه در فلسفه ایرانی نیز جایگاه ویژه‌ای دارد. در زبان پهلوی به این واژه یَوتان و در زبان ارمنی به شکل یوِت یَوسیئن و یَویتناکن اشاره می‌شود. این تنوع زبانی نشان‌دهنده گستردگی و تأثیر عمیق این مفهوم بر فرهنگ‌های مختلف است. ابدیت به معنای جاودانگی و عدم پایان است که انسان‌ها همواره به دنبال آن بوده‌اند و در تلاشند تا ردپایی از خود در دنیای فانی بگذارند. این ایده، در آثار ادبی و هنری ایران نیز بازتاب یافته و به نوعی به جستجوی انسان برای دستیابی به جاودانگی اشاره دارد.

لغت نامه دهخدا

جاوید. ( ص، ق ) پاینده. همیشه. دایم. ( برهان ). در اوستا یَوئِیتت ابدیت بود ( الی الابد ) و در پهلوی یَوتان و در ارمنی یوِت یَوسیئن یَویتناکن می باشد. ( از حاشیه برهان چ معین ). مدت همیشه و دائم و زمان نامتناهی در مستقبل است. ( انجمن آرا ). جاود. جاودان. جاویدان. جاودانه. جاویدانه. جاودانی. پاینده. پایدار. باقی. ابدی. انوشه. مستمر. مؤبد. مخلد. لایموت. لایزال. خلد. خالد. دائمی. جاویدانی. ابدی. ابد: و هرچ بدان جهان باشد ثواب و عقاب جاوید باشد و هیچ بسر نیاید. ( ترجمه تفسیر طبری ).

فرهنگ معین

[ په. ] (ص. ) ابدی، دایم.

فرهنگ عمید

=جاویدان: نماند بر این خاک جاوید کس / تو را توشهٴ راستی باد و بس (فردوسی: ۷/۲۶ )، دولت جاوید یافت هرکه نکونام زیست / کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را (سعدی: ۵۵ )، وصل تو بادا همه نزدیک ما / هجر تو جاوید ز ما دور باد (انوری: ۷۹۴ )، تا ز تو بازمانده ام جاوید / فکرتم را ندامت است ندیم (ناصرخسرو: ۳۲۹ )

فرهنگ فارسی

پاینده، همیشه، دائم، دائمی، ابدی، جاودهم گویند
( صفت ) ابدی دایمی همیشه.
از دهستانهای شهرستان کازرون

فرهنگ اسم ها

اسم: جاوید (پسر) (فارسی) (تلفظ: jāvid) (فارسی: جاويد) (انگلیسی: javid) 
معنی: جاویدان، همیشگی، ابدی، ( اَعلام ) نام مستعار حسین راثی زاده شاعر و نمایشنامه نویس آذربایجانی، که پس از سال میلادی مغضوب و به سیبری تبعید شد و در همانجا درگذشت، از کارهای او نمایشنامه های منظوم ابلیس، پیغمبر، تیمورلنگ، خیام، در برابر خدای جنگ، شیخ صنعان می باشد، ( = جاویدان )

دانشنامه آزاد فارسی

طایفۀ چادرنشین لر، از ایلات ممسنی، مرکب از تیره های احمدهارونی، جوی جان، حیدری، خضری، خلیفۀ هارونی، دودانگه، ده شیخ، رئیس، سالاری، شایانی، علی شاهی، عمویی، کِجایی، کواری سرکوهی، مَحمیدی، محمودی، موسی عربی، مرسِن و تیره های دیگر، مشتمل بر ۱۸۴۲ خانوار. ناحیۀ جاوید ممسنی منسوب به این مردم است. سردسیر این مردم در ناحیۀ جاوید و گرمسیر آنان در مناطق دیگر شهرستان ممسنی است. حکومت طایفۀ جاویدی در عصر قاجاریه و پهلوی با خاندان باقرخان ممسنی در ۱۲۵۷ق/۱۸۴۱م، آسیب های فراوان دید. فرهاد میرزا برای جلوگیری از تکرار اعمال خانعلی خان تعدادی از مردان ایل ممسنی و از جمله طایفۀ جاوید را به رسم گروگان به شیراز انتقال داد.

ویکی واژه

ابدی، دایم.
نامیرا. پایدار

جملاتی از کلمه جاوید

هرکه معنی دان شود انسان شود زندهٔ جاوید از قرآن شود
چنین گفت باما سخن رهنمای جزین است جاوید ما را سرای
جیفه دنیا همان با اهل دنیا واگذار دولت جاوید و فصل سرمدی کن اختیار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم