جامه

جامه

جامه ابریشمین به لباس‌ هایی اطلاق می‌شود که از الیاف ابریشم ساخته شده‌اند. ابریشم یک ماده طبیعی و لوکس است که از پیله‌ های کرم ابریشم به‌ دست می‌آید و به خاطر نرمی، درخشش و حس لطافت خود شناخته شده است. جامه‌ های ابریشمین معمولاً در مراسم خاص، عروسی‌ ها و مناسبت‌ های رسمی مورد استفاده قرار می‌گیرند و به دلیل زیبایی و کیفیت بالا، محبوبیت زیادی دارند. این نوع پوشاک به خوبی بر روی بدن می‌افتد و احساس راحتی و شیکی را به فرد منتقل می‌کند. از ویژگی‌های بارز جامه ابریشمین می‌توان به خاصیت تنفس‌پذیری آن، جذب رطوبت و همچنین مقاومت در برابر چروک شدن اشاره کرد. با این حال، نگهداری از این نوع لباس‌ ها نیازمند دقت بیشتری است، زیرا ممکن است تحت تأثیر نور مستقیم خورشید و شست‌ و شوی نادرست آسیب ببینند. در فرهنگ‌ های مختلف، جامه ابریشمین نماد ثروت و مقام اجتماعی بوده و به‌ عنوان یک انتخاب عالی برای افرادی که به دنبال ظاهری شیک و متفاوت هستند، شناخته می‌شود.

لغت نامه دهخدا

جامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) پارچه بافته نادوخته را گویند. ( برهان ). در هندی باستان یم یا چردیش و غیره ( بام، حمایت ) است و در پهلوی جامک و یامک باشد. مولر بهتر توضیح داده و «جامه » را از کلمه پهلوی یامک = پارسی باستان یاهمه و یونانی زومه دانسته است. ( از ذیل برهان چ معین ). ریشه کلمه در اوستایی بمعنی بام خانه و سقف و چتر هم می آید. ( فرهنگ لغات شاهنامه ص 98 ). پارچه بافته نادوخته. ( ناظم الاطباء ). پارچه. قماش. نسیج. منسوج. پوشاک بافته. مال ذرعی. بَزّ. ( نصاب ). جنان. سِفع. صِنع. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(مِ ) [ په. ] (اِ. ) ۱ - لباس، تن پوش. ۲ - جام، صراحی. ۳ - پارچه، پارچة نادوخته.،~ عباسیان کنایه از: لباس سیاه.،~ فرو نیل کردن کنایه از: سیاه کردن لباس به نشانة عزادار شدن.،~ قبا کردن کنایه از: پیراهن دریدن از شدت شور و وجد یا اندوه.

فرهنگ عمید

۱. پوشاک، لباس: قضا کشتی آنجا که خواهد بَرَد / وگر ناخدا جامه بر تن دَرَد (سعدی۱: ۱۴۲ ).
۲. [قدیمی] پارچۀ دوخته یا نادوخته. ٣. [قدیمی] بستر. ٤. [قدیمی] هرچیز گستردنی.
* جامهٴ خواب:
۱. لباس راحتی که هنگام خواب بر تن کنند، لباس خواب.
۲. [قدیمی] آنچه هنگام خوابیدن در زیر و روی خود بیندازند از تشک و لحاف و بالش، بستر، رختخواب.
* جامهٴ خورشید (آفتاب ): [قدیمی، مجاز]
۱. گردوغبار یا ابری که آفتاب با آن پوشیده شود.
۲. برگ درختان.
* جامه دریدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] جامه در تن پاره کردن از شور و هیجان یا کثرت غم و اندوه.
* جامهٴ راه: [قدیمی] جامه ای که در سفر بر تن کنند، لباس سفر، جامۀ سفر: نبود آگه که شاهان جامهٴ راه / دگرگونه کنند از بیم بدخواه (نظامی۲: ۱۵۰ ).
* جامهٴ غوک: (زیست شناسی ) [قدیمی] =جلبک: حریر عنکبوت و جامهٴ غوک / نزیبد جز به اندام خبزدوک (امیرخسرو: لغت نامه: جامۀ غوک ).
* جامهٴ کاغذین: [قدیمی] لباسی کاغذی که بعضی دادخواهان برای آنکه جلب نظر پادشاه یا امیر را بکنند بر تن می کرده و موضوع دادخواهی خود را بر آن می نوشته اند.
* جامهٴ کعبه: پوششی از پارچۀ نفیس ابریشمی که بر روی خانۀ کعبه کشیده شده و هر سال با مراسم خاصی عوض می شود.
جام شراب: که چون ز جامه به جام اندرون فروریزی / به وهم روزه بدو بشکند دل ابدال (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۴۱ ).

فرهنگ فارسی

پارچه دوخته یانادوخته، پوشاک، لباس
( اسم ) ۱- کوزه ای که در آن شراب کنند. ۲- صراحی جام.

ویکی واژه

لباس، تن‌پوش؛ پارچه، پارچه نادوخته.
جام، صراحی.
جامه عباسیان کنایه از: لباس سیاه.
جامه فرو نیل کردن کنایه از: سیاه کردن لباس به نشانه عزادار شدن.
جامه قبا کردن کنایه از: پیراهن دریدن از شدت شور و وجد یا اندوه.

جملاتی از کلمه جامه

سر به گریبان خواب از چه فرو برده ای؟ بر قد روشندلان جامه بریده است صبح
از جمله ویژگی ظاهری این پریان می‌توان به جامه‌ای بلند با دامنی پر چین و کمربندی منقش، به روی آن اشاره کرد. آن‌ها زنان زیبا و جوان مجسم می‌شدند. برحسب نقش و وظیفه‌شان برخی خندان و برخی متفکر و جدی بودند.
از دیگر اقلام صادراتی این کشور می‌توان به جامه پشمی بومی این کشور و فرش‌های دستباف و پوست گاو و گوسفند و سمور و پلنگ و مار اشاره کرد. بیشترین محصولات صادراتی این کشور به سه کشور آمریکا (۲۵٫۴٪)، پاکستان (۲۲٪) و هند (۱۹٫۵٪) است که حجم آن ۷۸۴ میلیون دلار آمریکا تخمین زده می‌شود.
آن دل نگویمش من آن سنگ خاره باشد از دست جور هجرت صد جامه پاره باشد
کتاب حکمت‌الاشراق مهم‌ترین اثر فلسفی سهروردی در واقع به نظریهٔ ابن سینا برای تأسیس حکمت مشرقی جامهٔ عمل پوشاند. او را زنده‌کننده عرفان آریایی و پدیدآورنده حکمت خسروانی می‌دانند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم