ثبوت

کلمه ثبوت در زبان فارسی به معنای پایداری یا اثبات است و از ریشه عربی ث ب ت گرفته شده است. این کلمه در متون مختلف به معانی مختلفی به کار می‌رود، اما به طور کلی به مفهوم ثابت بودن یا اثبات کردن چیزی اشاره دارد.

توضیحات و کاربردها

در زبان عربی: این واژه به معنای اثبات و تأیید یک موضوع یا واقعیت به کار می‌رود. به عنوان مثال، در مباحث فلسفی و کلامی، ثبوت می‌تواند به معنای اثبات وجود خداوند یا حقیقتی خاص باشد.

در حقوق: این کلمه به معنای اثبات یک ادعا یا واقعیت در دادگاه است. برای مثال، در دعاوی حقوقی، طرفین باید دلایل و مستندات خود را برای ثبوت ادعاهایشان ارائه دهند.

در علم: در علوم مختلف، به ویژه در علوم اجتماعی و طبیعی، ثبوت به معنای تأیید و اثبات نظریه‌ها و فرضیات با استفاده از داده‌ها و شواهد تجربی به کار می‌رود.

در فلسفه: این اصطلاح به معنای اثبات وجود یا حقیقت یک مفهوم یا پدیده مورد بحث قرار می‌گیرد. به عنوان مثال، اثبات وجود یک موجود یا حقیقت اخلاقی.

در ادبیات: در ادبیات، این واژه ممکن است به معنای پایداری و استواری در شخصیت‌ها یا موضوعات داستانی به کار رود.

مترادف‌ها

واژه‌های مانند اثبات، تأیید، تحقق، و پایداری، استواری و دوام می‌توانند به عنوان مترادف‌های این واژه در زمینه‌های مختلف استفاده شوند.

لغت نامه دهخدا

ثبوت. [ ث ُ ] ( ع مص ) ایستادن. برجای ماندن. بُروک. تبراک. قرار گرفتن. || استوار شدن. پایداری. استقرار. || مداومت. || مواظبت. || ثابت شدن. تحقق. || حکم بوجود نسبت. || ثَبت. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد اشاعره با لفظ کون و وجود مرادف باشد و نزد معتزله اعم از کون است و شرح آن در ذکرلفظ کون بیاید هم چنین در ذکر لفظ معلوم در این باب بیاناتی ایراد شود. و نیز اطلاق بر وقوع و ایقاع نسبت شود. و شرح آن نیز در لفظ نسبت گفته آید - انتهی.
- به ثبوت رسانیدن؛ درست کردن.

فرهنگ معین

(ثُ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) استوار شدن، استقرار یافتن. ۲ - بر جای ماندن، ایستادن. ۳ - ثابت شدن امری با دلیل و برهان. ۴ - (اِمص. ) پایداری، دوام. ۵ - استواری، استقرار. ۶ - تحقق.

فرهنگ عمید

۱. ثابت شدن امری با دلیل و برهان.
۲. پابرجا بودن، استواری.

فرهنگ فارسی

استوارشدن، برجای ماندن، پابرجابودن، ثابت شدن امری بادلیل وبرهان، استواری، پایداری
۱- ( مصدر ) ایستادن بر جای ماندن. ۲- استوار شدن استقرار یافتن. ۳- پایدار ماندن. ۴- ثابت شدن. ۵- ( اسم ) قرار. ۶- استواری استقرار. ۷- پایداری دوام. ۸- تحقق. ۹- حکم بوجود نسبت وقوع و ایقاع نیست. ۱۱- مرحله ایرا گویند که تصاویر روی صفحه یا کاغذ عکاسی ثابت شود و برای این کار آنرا در دوای ثبوت ( حمام ثبوتت ) برای مدت کوتاهی ( ۱٠ دقیقه ) فرو برند. معمولا باید برای عمل ثبوت دو حمام هیپوسولفیت بکاربرد: حمام اول که در آن هم. نمونه هاراپشت سرهم مدت ۱٠ دقیقه نگاه میدارند حمام دوم ( تازه ) که در آن عمل ثبوت در حین همان مدت خاتمه می یابد. یادوای ثبوت.محلول ثبو که درعکاسی بکارمیرود و آن عبارت است از: آب معمولی ۱٠٠ سانتیمتر مکعب هیپوسولفیت دوسود۱۵٠ گرم بی سولفیت دوسودتجارتی ۱٠ سانتیمتر مکعب زاج معمولی ۳ گرم.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ثبوت، اصطلاحی در فلسفه و حکمت اسلامی است.
در تداول حکمای اسلامی اصطلاح ثبوتْ مترادف و مساوق با وجود به کار رفته است، چنان که گفته می شود «ثبوت شیء برای شیء ضروری است».
← واسطه ای میان وجود و عدم
مدخل حکما به بحث ثبوتْ قاعده ای است با عنوان قاعده فرعیه که مورد قبول غالب حکما بوده است.طبق این قاعده که ــ تقریرهای متفاوتـی از آن عرضه شـده است ــ «ثبوت شیء لشیء فرع لثبوت المثبت له»، یا به عبارت دیگر ثبوت شیء برای شیء دیگر، فرع بر ثبوت شیء اخیر است.مصداق این قاعده، در اصل، قضایای موجبه حملیه صادقه است که در آن ها به ثبوت صفت یا محمولی برای موضوعی حکم می شود.حال اگر حمل را به معنای «ثبوت شیء لشیء» بگیریم، این قاعده بیان می دارد که اتصاف (ه م) شیء به هر صفتی بالضروره فرع بر وجود آن شیء است و تا موضوع قضیه به نحوی از انحاء تحقق و واقعیت نداشته باشد، نمی توان صفتی را بر آن حمل کرد و آن را موصوف برای صفتی دیگر دانست.
← نظر مخالف ابوالحسن اشعری
(۱) غلامحسین ابراهیمی دینانی، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، تهران، ۱۳۶۵ش.(۲) محمد ابن رشد، تفسیر مابعدالطبیعة، به کوشش م بویژ، بیروت، ۱۹۳۸م.(۳) ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، تهران، ۱۳۷۷ق.(۴) ابن سینا، الشفاء، الٰهیات، به کوشش جورج قنواتی و سعید زاید، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.(۵) ابن سینا، منطق، به کوشش جورج قنواتی و دیگران، قاهره، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.(۶) محیی الدین ابن عربی، الفتوحات المکیة، قاهره، ۱۲۹۳ق.(۷) محمد ابن فورک، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعـری، به کـوشش د ژیماره، بیروت، ۱۹۸۶م.(۸) عبدالنبـی احمد نگری، دستور العلماء، بیروت، ۱۳۷۵ق/۱۹۷۵م.(۹) توشی هیکو ایزوتسو، بنیاد حکمت سبزواری، ترجمه جلال الدین مجتبوی، تهران، ۱۳۶۸ش.(۱۰) مسعود تفتازانی، شرح المقاصد، به کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، ۱۹۸۹م.(۱۱) محمداعلی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش اشپرنگر، کلکته، ۱۸۶۲م.(۱۲) محمد دوانی، حاشیه بر شرح تجرید الکلام قوشچی، چ سنگی.(۱۳) علی زنوزی، رساله حملیه، تهران، ۱۳۶۳ش.(۱۴) ملاهادی سبزواری، حاشیه بر الاسفار.(۱۵) عسکری سلیمانی امیری، «قاعده فرعیه و ثبوت الثابت»، معرفت، قم، ۱۳۷۸ش، س ۸، شم ۱.(۱۶) عبدالحلیم سیالکوتی، حاشیه بر المواقف.(۱۷) محمد صدرالدین شیرازی، الاسفار، بیروت، ۱۹۸۱م.(۱۸) محمد صدرالدین شیرازی، «رسالة فی اتصاف الماهیة بالوجود»، رسائل، چ سنگی، تهران، ۱۳۰۲ق.(۱۹) عبدالرحمان عضدالدین ایجی، «المواقف»، ضمن شرح المواقف، به کوشش محمد بدرالدین نعسانی، قاهره، ۱۳۲۵ق/ ۱۹۰۷م.(۲۰) فخرالدین رازی، المباحث المشرقیة، به کوشش محمد بغدادی، بیروت، ۱۴۱۰ق/ ۱۹۹۰م.(۲۱) قطب الدین رازی، «شرح الاشارات و التنبیهات»، همراه الاشارات.(۲۲) محمود قطب الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، چ سنگی، ۱۳۱۵ق.(۲۳) محمدباقر میرداماد، «الافق المبین»، مصنفات، به کوشش عبدالله نورانی، تهران، ۱۳۸۵ش.(۲۴) میرزاجان، حاشیة من حواشی الاشارات موسومة و معروفة بالمحاکمات، دارالطباعة العامره، ۱۲۹۰ق.(۲۵) نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۲۶ش.(۲۶) نصیرالدین طوسی، «شرح الاشارات و التنبیهات»، همراه الاشارات.

جملاتی از کلمه ثبوت

خطای دوم خلط بین ثبوت و اثبات است اخلاق ثبوتا مقدم است اما اولا مقدم بر وجود خدا است یعنی بر اساس حسن و قبح ذاتی نباید حسن و قبح افعال را در مقام ثبوت شرعی دانست و ثانیاً در مقام اثبات بسیاری از مسایل اخلاقی را شرع و بسیاری از مصادیق اخلاقی را عقل شرعی بیان می‌کند و معنای این سخن این است که نباید از عقل سکولار و عقل آتئیست در کشف اخلاق بهره برد.
آمونیوم تیوسولفات به‌عنوان عامل ثبوت در عکاسی مورد استفاده قرار می‌گیرد که تأثیر آن به مراتب سریع‌تر از سدیم تیوسولفات است.
او در دفاع از مفهوم انشایی ولایت فقیه که نقش اصلی را به انتخاب مردم می‌دهد، معتقد است که نصب فقیه از سوی خدا به این معنا که همهٔ فقها -یا یک فقیه غیر معین- از طرف خداوند ولایت دارند در مرحلهٔ ثبوت محال است و قابل تصور نیست. در مرحلهٔ اثبات نیز ادلهٔ کافی برای آن وجود ندارد. پس دلایل عقلی و نقلی ناظر بر ولایت فقیه را باید ناظر به مفهوم انشایی ولایت فقیه دانست.
پس ورود انبیاء و نزول کتب و ثبوت شرایع، اسباب وصول‌اند نه علت آن؛ از آن‌چه ابوبکر اندر حکم تکلیف چون ابوجهل بود، اما ابوبکر به عدل و به فضل رسید و بوجهل به عدل از فضل بازماند. پس علت وصول عین وصول است نه طلب وصول؛ که اگر طلب و مطلوب هر دو یکی بودی، طالب واجد بودی و چون واجد بودی، طالب نبودی؛ از آن‌چه رسیده آسوده باشد و بر طالب آسایش درست نیاید.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم