میوه ترنج یا برگاموت به انگلیسی: Bergamot orange که نام علمی آن Citrus bergamia Risso است، گیاهی از خانواده مرکبات به شمار میآید. میوه این گیاه به اندازه پرتقال و به رنگ زرد لیمویی با عطر و بوی خوش است. طعم این میوه کمی تلختر از گریپفروت است، اما ترشی آن کمتر از لیمو میباشد. هرچند که منشاء دقیق این گونه مشخص نیست، اما این گیاه در مناطق مدیترانهای رشد میکند و بهطور تجاری در کشورهای ایتالیا و فرانسه کشت میشود. بر اساس تحقیقات ژنتیکی، ترنج احتمالاً نتیجه ترکیب لیمو و نارنج است. اسانس ترنج برای طعمدهی به انواع چای و شیرینیها مورد استفاده قرار میگیرد. درخت ترنج به یخبندان حساس است و در مناطق با سرمای کم و یخبندان به خوبی رشد میکند. این گیاه را میتوان از طریق پیوند زدن یا کاشت دانه تکثیر کرد.

ترنج
لغت نامه دهخدا
ترنج. [ ت ُ رُ ] ( اِ ) چین و شکنج باشد... ( فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). چین و شکنج و امر بدین معنی. ( فرهنگ رشیدی ). || سخت درهم فشرده و درهم کشیده باشد و امر به این معنی هم هست. ( برهان ). محکم بستن میان و تنگ برکشیدن کمربند و امر بدین معنی نیز است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). خشک ودرهم کشیده و درهم فشرده و چین دار. ( ناظم الاطباء ). || سخت و درشت. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ترنجیدن و ترنجیده شود. || بوته کلان که بر هر چهار گوشه چادر و دوشاله و بعضی از جاهای قبا و غیره از گلابتون و ابریشم الوان نقش کنند. ( غیاث اللغات ). || نقش گل بزرگی مدور یا چند گوش که در میان قالی بافند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
ترنج. [ ت ُ رُ / رَ ] ( اِ ) میوه ای است معروف که پوست آنرا مربا سازند و بعربی تفاح مائی خوانند. ( برهان ). میوه ای است معروف و مشهور. همانا که بواسطه کثرت چین و شکنج باشد که در پوست آن است که به این اسم موسوم است. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ). میوه ای است معروف و مشهور از نارنج بزرگتر و همانا برای کثرت چین و شکنجی که بر روی آن است بدین اسم موسوم شده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). میوه ای از جنس مرکبات و بسیار معطر که دبال و دباله و متک نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). میوه ای است معروف به تازیش متکاء خوانند. ( شرفنامه منیری ). میوه ای است از جنس لیمو و آنرا اُترج هم نامند و عامه آنرا کباد خوانند. ( از المنجد ). ترش آن مسکن شهوت زنان و جالی لون و دافع کلف و داشتن پوست آن در جامه ها مانع کرم است. ( منتهی الارب ). در لغت فرس اسدی هورن ص 76 بادرنگ را ترنج معنی کرده ولی امروز بادرنگ جز ترنج است. ترنج متک نیست. متک جنس سپرغمهای بریدنی است چون خربزه و امرود و سیب و جز آن و ترنج نوعی از آن است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ): و از بلخ ترنج و نارنج و نیشکر و نیلوفر خیزد. ( حدود العالم ).
سکندربیامد ترنجی بدست
ز ایوان سالار چین نیم مست.
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) نقشی است در میانة قالی یا قالیچه که آمیزه ای است از گل و برگ و شاخه های اسلیمی.
(تُ رَ ) (اِ. ) ۱ - بالنگ. ۲ - میوة درخت بالنگ.
فرهنگ عمید
۱. (زیست شناسی ) = بالنگ: رسم ترنج است که در روزگار / پیش دهد میوه پس آرد بهار (نظامی۱: ۷ ).
۲. نوعی نقش ونگار که از ترکیب گل، برگ، و طرح های اسلیمی ساخته می شود و بیشتر در نقشۀ قالی، قالیچه، پردۀ قلمکار، کاشی، و تذهیب کاری در وسط نقش های دیگر قرار می گیرد و گاهی در چهارگوشۀ آن طرح های سه گوشه به شکل لچک ساخته می شود.
فرهنگ فارسی
( اسم )۱- چین و شکن.۲- سخت در هم فشرده در هم کشیده. ۴- خشک شده درشت گردیده.
تنج باشد. بمعنی فراهم نشاندن.
فرهنگ اسم ها
اسم: ترنج (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: tora (o) nj) (فارسی: ترنج) (انگلیسی: toranj)
معنی: نام گیاهی ( بالنگ )، مرکّب از طرح های اسلیمی و گل و بوته ای در میان قالی و قالیچه، ( در گیاهی ) بالنگ، طرحی ( در قدیم ) مرکّب از طرح های اسلیمی و گل و بوته ای که معمولاً در وسط نقش قالی، تذهیب، و مانند آنها به کار می رود، گویی از مواد معطر، طرحی ( در قدیم ) مرکب از طرح های اسلیمی و گل و بوته ای که معمولاً در وسط نقش قالی، گُویی از مواد معطر، میوه ای از خانواده مرکبات که از مرکبات دیگر درشت تر است
جملاتی از کلمه ترنج
سرکه از دسترنج خویش و تره بهتر از نان دهخدا و بره
کسی کو با ترنجم کار دارد ترنج آسا قدم بر خار دارد
چو دهقان درین بوستان در گشاد مرنج ار ترنجی ز شاخ اوفتاد