تأویلی

لغت نامه دهخدا

تأویلی. [ ت َءْ ]( ص نسبی ) منسوب به تأویل و تفسیر سخن:
چون بمشکلهای تأویلی بگیرم راهشان
جز بسوی زشت گفتن ره ندانند ای رسول.ناصرخسرو.رجوع به تأویل شود.

فرهنگ فارسی

منسوب به تاویل و تفسیر سخن

ویکی واژه

مربوط به تأویل، دارای امکان تأویل شدن.

جمله سازی با تأویلی

یا مگر آیه قرآن بد و تأویلی داشت یا معما و لغز بود و به تفسیر کشید
و بحقیقت رویای صالح نه آن است که آن را تأویلی راست باشد مطلقا و اثر آن ظاهر گردد که این خواب هم مومن را باشد و هم کافر را چنانک ملک مصر دیدو زندانیان دیدند و آن از نظر دل بود بتأیید روح بی تأیید نور الهی.
هر حدیث طبع را تو پرورش‌هایی بدش شرح و تأویلی بکن وادانک این بی‌حائلست
سوم این که معنی آن است که گناهکاران نمی دانند که عملشان گناه و معصیت است و مرتکبش می شوند و به تأویلی به خطایش انجام میدهند.
پس این ضعیف رویا بر دو نوع مینهد: رویا صالح و رویاء صادق. صالح آن است که مومن یا ولی یا نبی بیند و راست بازخواند یا تأویلی راست دارد و آن نمایش حق بود و رویا صادق آن است که تأویلی راست دارد و باز خواند و باشد که بعینه ظاهر شود و اما از نمایش روح بود و این نوع کافر و مومن را بود.
و چون صحبت کنی با آنکس که برابر تو باشد عیبهاء او نادید باید کرد و آنچه او کند آنرا تأویلی نیکو کردن و اگر تأویلی نیابی خویشتن را ملامت کردن.