بینش

بینش به توانایی درک عمیق و درست امور اطلاق می‌شود. این مفهوم فراتر از دانستن اطلاعات سطحی است و شامل فهم دقیق روابط، علت‌ها و پیامدهای پدیده‌ها می‌شود. وقتی فردی دارای این ویژگی است، می‌تواند مسائل پیچیده را به صورت روشن و منطقی تحلیل کند و راه‌حل‌های مؤثری برای مشکلات پیدا کند. بینش به نوعی قدرت دیدن فراتر از ظاهر امور است و به ما کمک می‌کند تصمیمات بهتری اتخاذ کنیم.

این مفهوم در زندگی روزمره نقش بسیار مهمی دارد. افرادی که بینش بالایی دارند، معمولاً در روابط اجتماعی موفق‌تر هستند، زیرا می‌توانند احساسات و انگیزه‌های دیگران را بهتر درک کنند. همچنین، این توانایی به رشد شخصیتی و توسعه مهارت‌های تفکر انتقادی کمک می‌کند. در بسیاری از زمینه‌ها مانند مدیریت، تعلیم و تربیت و هنر، داشتن بينش می‌تواند تفاوت بین موفقیت و شکست را تعیین کند.

تقویت بینش نیازمند تمرین، تجربه و تفکر عمیق است. مطالعه، مشاهده دقیق و تفکر تحلیلی می‌تواند فرد را به درک بهتر مسائل و پدیده‌ها نزدیک کند. همچنین، گوش دادن به نظرات دیگران و یادگیری از تجربه‌های آن‌ها می‌تواند به گسترش این توانایی کمک کند. در نهایت، بينش به انسان این امکان را می‌دهد که نه تنها دنیا را بهتر بشناسد، بلکه راهی معنادار برای زندگی خود پیدا کند و تصمیمات خود را با آگاهی و دقت بیشتری اتخاذ نماید.

لغت نامه دهخدا

بینش. [ ن ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از دیدن. قدرت دید. بینائی. بصارت. ( از آنندراج ):
من رسالات و دواوین و کتب سوخته ام
دیده بینش این حال ضرر بگشائید.خاقانی.هرگاه که بینش تو گردد بکمال
کوری خود آن زمان توانی دیدن.عطار.باد را بی چشم گر بینش نداد
فرق چون میکرد اندر قوم عاد.مولوی.بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او.سعدی.دیدن حسن رخت می آورد در دیده آب
بینش خورشید بینا برنتابد بیش از این.سلمان ساوجی. || بصیرت درک اشیاء. بصیرت. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ):
همت کس عاقبت اندیش نیست
بینش کس تا نفسی بیش نیست.نظامی.چون نظر از بینش توفیق ساخت
عارف خود گشت و خدا را شناخت.نظامی.- اهل بینش؛ مردم بصیر و بینا. اهل بصیرت:
ای چشم و چراغ اهل بینش
مقصود وجود آفرینش.نظامی. || نگاه کردن. دیدن. بینندگی. رؤیت. نظر. نگاه. ( یادداشت مؤلف ) ( ناظم الاطباء ):
شیشه بازی سرشکم نگری از چپ و راست
گر بر این منظر بینش نفسی بنشینی.حافظ.|| دیده. بصر. باصره. ( یادداشت مؤلف ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(نِ ) (اِمص. ) ۱ - رؤیت. ۲ - بصیرت.

فرهنگ عمید

۱. بینایی، بینندگی.
۲. بصیرت.
۳. نگاه، نظر.

فرهنگ فارسی

اسم مصدر، دیدن، بینایی، بصیرت، بینندگی
( اسم.دیدن ) ۱ - بینندگی روئ یت. ۲ - بصیرت درک اشیا.

فرهنگ اسم ها

اسم: بینش (پسر) (فارسی) (تلفظ: bineš) (فارسی: بينش) (انگلیسی: binesh)
معنی: دیدن، بینایی، بصیرت، ( اسم مصدر از دیدن )، ( به مجاز ) قدرت ادراک و شناخت معمولاً وسیع و ژرف، ( به مجاز ) نگرش، ( در قدیم ) توانایی رؤیت، ( در قدیم ) چشم، ( اَعلام ) سید تقی بینش نویسنده و محقق متون کهن موسیقی سنتی ایران که در سال شمسی در مشهد به دنیا آمد

فرهنگستان زبان و ادب

{insight} [روان شناسی] فهمی از خود و روابط با دیگران که تجربه های پیشین را روشن یا فرد را در حل مسئله ای یاری می کند

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:آق اولی، تقی (تهران ۱۲۶۴ـ همان جا ۱۳۲۵ش)
بینش (روان شناسی). بینِش (روان شناسی)(insight)
(یا: روشن بینی، بصیرت) در روان شناسی، مفهومی در نظریۀ یادگیری. بینش به یادگیری یا فهم آنی روشنی اطلاق می شود که بدون آزمون و خطا یا سنجش آشکار صورت گیرد. اطلاعات علمی از پدیدۀ بینش تا اندازۀ بسیاری برگرفته از بررسی های ولفگانگ کهلر۱، روان شناس آلمانی، در زمینۀ رفتار حیوانات است. کهلر در آزمایشی، یک موز بیرون قفس شمپانزۀ گرسنه ای گذاشت و دو چوب در اختیار او قرار داد که شَمپانزده فقط با سرهم کردن آن ها می توانست به موز برسد. شمپانزه پس از چندبار تلاشِ ناموفق سرانجام به این تدبیر رسید و موز را برداشت. در دفعات بعدی که آزمایش تکرار شد، شمپانزه به سرعت این راه حل را برگزید. با این همه، نتیجۀ آزمایش مبهم است؛ زیرا چند پاسخ شرطی در مسئله دخیل شده است. بینش در یادگیری انسان نیز تجربه می شود، ولی در مورد شمپانزه فقط در مواقعی مشاهده می شود که پاسخ های به دست آمده در شرایط محرکِ بازآفرینی شدۀ پیشین، کاربرد داشته است. بینش در بعضی روش های روان درمانی ضرورت دارد، زیرا رسیدن به فهم تازه دربارۀ انگیزه ها و منشأ رفتار ناسالم برای بهبودیافتن مهم است.
Wolfgang Kohler

ویکی واژه

رؤیت.
بصیرت.

جمله سازی با بینش

شماری از زنان نیز آثار سکولار نوشتند. نوشته‌های ماری دو فرانس و کریستین دو پیزان، هم به دلیل ارزش ادبی و شعری که دارند و هم به خاطر بینشی که نسبت به جامعه قرون وسطی ارائه می‌دهند، همچنان بررسی می‌شوند.
بر خوان بینش تو زتایید حق کتاب درجام دانشت زخم ذوالجلال می
ساقی سرخوش ما همدم ما می بینش جام می را به کف آور به صفا می بینش