غرس

غرس به معنای کاشتن و نشاندن گیاهان و درختان در زمین است که از دیرباز به عنوان یکی از فعالیت‌های مهم بشری شناخته شده است. این عمل نه تنها به افزایش سرسبزی و زیبایی محیط زیست می‌انجامد، بلکه نقش حیاتی در حفظ تعادل اکوسیستم‌ها و تامین منابع طبیعی دارد. غرس درختان می‌تواند به کاهش آلودگی هوا، حفظ خاک و جلوگیری از فرسایش آن کمک کند. به علاوه، درختان به عنوان پناهگاه‌هایی برای بسیاری از موجودات زنده عمل می‌کنند و تنوع زیستی را افزایش می‌دهند. از منظر اقتصادی نیز غرس درختان می‌تواند به تولید میوه، چوب و دیگر محصولات کشاورزی منجر شود که این خود منبعی برای درآمدزایی و تامین نیازهای جامعه است. در دنیای مدرن، توجه به غرس درختان و ایجاد فضاهای سبز بیشتر از هر زمان دیگری احساس می‌شود، چرا که تغییرات اقلیمی و تخریب محیط زیست تهدیداتی جدی برای حیات انسان و سایر موجودات به شمار می‌رود. بنابراین، ترویج فرهنگ کاشت درختان در جوامع مختلف، به عنوان یک وظیفه اجتماعی و زیست‌محیطی، باید در دستور کار قرار گیرد. این فعالیت نه تنها به بهبود کیفیت زندگی انسان‌ها کمک می‌کند، بلکه به نسل‌های آینده نیز زمین و محیط زیستی سالم‌تر و پایدارتری به ارث می‌گذارد. کاشتن درختان، به عنوان یک عمل ساده، می‌تواند تأثیرات شگرفی بر روی محیط زیست و زندگی بشر داشته باشد.

لغت نامه دهخدا

غرس. [ غ َ / غ َ رَ ] ( اِ ) قهر و غضب و خشم و تندی و برآشفتگی. ( برهان قاطع ) ( مجمع الفرس ) ( از فرهنگ شعوری ). خشم و تندی. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( اوبهی ). غژم. غرش. غراش: 
گر نه بدبختمی مرا که فکند
به یکی جاف جاف زودغرس.
او مرا پیش شیر بپسندد 
من نتاوم برو نشسته مگس.رودکی ( از فرهنگ اسدی ) ( از اوبهی ).|| خوشه غله در زبان پهلوی. ( فرهنگ جهانگیری به نقل فرهنگ شعوری ).
غرس. [ غ َ ] ( ع مص ) درخت نشانیدن بر زمین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مغروس نعت است از آن. ( آنندراج ). درخت نشاندن و چیزی کاشتن.( برهان قاطع ). درخت نشاندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( غیاث اللغات ). نشاندن. نشانیدن. درنشاندن. غرز. || قلمه کردن. قلمه زدن. خواباندن ( مثلاً شاخه مو را ). غُروس. غِراس. غِراسه. || از نوک وارد کردن.گذاشتن: و غرسوا فی الشموع العنبر و العود. ( دزی ج 2ص 206 ). || غرس کسی نعمتی را؛ به جای آوردن آن: غرس فلان عندی نعمةً؛ اثبتها. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) درخت نشانده. ج، اغراس، غِراس.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج، غُروس. جج، غروسات. ( دزی ج 2 ص 206 ). نهال. ( مقدمةالارب ). درخت در زمین نشانده شده. ( غیاث اللغات ). مغروس. و منه یقال: انا غرس یده و نحن غرس یده. ( اقرب الموارد ): غرس معانی او به لطف تربیت و طیب آب و تربت، شاخها کشیده. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 284 ). و نخواست غرس نعمتی که در حق او نشانده بود به یک عثرت از بیخ برآرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 342 ).
با هزاران آرزومان خوانده است 
بهر ما غرس کرم بنشانده است.مولوی ( مثنوی ).چون در این جو دید غرس سیب مرد
دامنش را دید آن پرسیب کرد.مولوی ( مثنوی ).اندران زندان ز ذوق بیقیاس 
بشکفد چون گل ز غرس تن حواس.مولوی ( مثنوی چ کلاله ٔخاور ص 403 ).|| القضیب الذی ینزع من الحبة ثم یغرس. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). || مو تازه. || شاخه یا ریشه یک گیاه، مترادف اصل. || دُم انجیر. || نوعی خرما. || نان خرمائی مرباکرده و پرورده.( دزی ج 2 ص 206 ). || غراب کوچک. غِرس. ( از اقرب الموارد ). || وادی الغرس؛ رودباری نزدیک فدک. ( منتهی الارب ). وادئی میان معدن النقرة و فدک است. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(غَ رْ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) درخت کاشتن. ۲ - (ص. ) درخت نشانده، نهال.
(غَ یا غِ ) (اِ. ) خشم، قهر.

فرهنگ عمید

خشم، غضب، تندی، تندخویی: گرنه بدبختمی مرا که فگند / به یکی جاف جاف زود غرس؟ (رودکی: ۵۰۳ ).
* غرس کردن: (مصدر متعدی ) = غَرْس

فرهنگ فارسی

کاشتن، درخت نشاندن، نهال کاشتن
۱ - درخت نشانیدن ۲ - قلمه کردن قلمه زدن ۳ - درخت نشانده نهال جمع: اغراس غراس.
آب و جز آن که با بچه بیرون آید از رحم و پوست که بر روی جنین باشد و اگر آن پوست را بر روی او بعد زائیدن بگذارند در حال بمیرد نهال

جملاتی از کلمه غرس

با هزاران آرزو‌مان خوانده است بهر ما غرس کرم بنشانده است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم