کلمهی «ساطع» در فارسی به معنای تابان، منتشرکننده، روشنکننده یا آشکارکننده است. وقتی چیزی ساطع میشود، معمولاً نور یا انرژیای را به بیرون میتاباند و آن را آشکار میکند. برای مثال، نور خورشید یا نور چراغ میتواند ساطع شود، یعنی روشنایی خود را منتشر کند. همچنین در معنای استعاری، یک فرد یا ایدهی ساطع میتواند جذابیت، تأثیر یا روشنایی فکری خود را به دیگران منتقل کند. بنابراین این واژه هم کاربرد مادی دارد و هم معنای نمادین برای روشنایی، افشا یا نمود بیرونی چیزی را شامل میشود. این کلمه اغلب در متون ادبی، علمی و فلسفی به کار میرود تا انتشار نور، انرژی یا تأثیر را بیان کند.
ساطع
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. درخشنده، درخشان، تابان.
۳. دمنده.
۴. دمیده.
۵. [قدیمی] پراکنده.
۶. [قدیمی] آشکار.
فرهنگ فارسی
۱ - تابان درخشان. ۲ - آشکار هویدا. ۳ - افراشته افراخته بلند. ۴ - پراکنده منتشر.
جمله سازی با ساطع
اگر یک ذره باردار چه در خلأ و چه در محیط ماده شتاب بگیرد، موج الکترومغناطیسی ساطع میکند. پدیده چرنکوف به غیر از آن است. اولاً تابش چرنکوف تنها در محیط ماده صورت میگیرد. در ثانی برای تابش چرنکوف نیازی به شتاب نیست و اگر سرعت ذره باردار ثابت بماند، باز هم تابش چرنکوف اتفاق میافتد (انرژی تابش را محیط ماده فراهم میسازد).
قانون جذب: این اصل میگوید که انرژیهای مشابه همدیگر را جذب میکنند. با تمرکز بر آنچه میخواهید، به طور فرضی انرژی مثبتی ساطع میکنید که انرژی مثبت مشابهی را به سمت شما جذب میکند.
پر تو انوار الطاف الهی از رخش رشک صبح صادق و خورشید ساطع می شود