کلمه خویشتن در زبان فارسی به معنای خود یا نفْس است و به طور رسمی و ادبی مورد استفاده قرار میگیرد. این واژه معمولاً در جملات رسمی و متون ادبی به کار میرود و میتواند به عنوان جایگزینی برای خود در متون جدی عمل کند. این کلمه به عنوان قیدی برای تأکید بر وجود واقعی و درونی فرد نیز به کار میرود. این واژه معمولاً در مواقعی که نیاز به تمایز هویت شخص وجود دارد، استفاده میشود و میتوان آن را با ضمایری مانند من یا خود مقایسه کرد. به طور معمول، این واژه با حروف کوچک آغاز میشود، مگر اینکه در ابتدای جمله قرار گیرد. اصطلاحاتی مانند خویشتنداری و خویشتننگری نیز از این کلمه مشتق شدهاند و به مفاهیم خاصی اشاره دارند. به طور کلی، این اصطلاح به عنوان یک واژه ادبی و فاخر در زبان فارسی به کار میرود و میتواند به درک عمیقتری از مفهوم خود و هویت کمک کند.
خویشتن
لغت نامه دهخدا
خویشتن. [ خوی / خی ت َ ] ( ضمیر، اِ ) خود. خویش. شخص. شخص او. ( ناظم الاطباء ). ذات خود
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) خود شخص، نفْس، شخصیت، ذات.
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) شخصیت ذات: (( خویشتن خویش را دژم نتوان کرد. ) ) ۲ - ضمیر مشترک برای اول شخص و دوم شخص و سوم شخص مفرد و جمع خویش: (( در دفتر خویشتن نوشت ) ) (( در کارنام. خویشتن دیدند ) )
جملاتی از کلمه خویشتن
خویشتن را مده بباد که باد ندهد مر ترا ز دور مقام
چو با ما نمودند خوی پلنگ خود از خویشتن دور کردیم ننگ
چون نبود او را روا بی این همه غم دانهای خویشتن را لقمهای بیغم روا هرگز مدار