گران به معنای داشتن قیمتی بالاتر از یک چیز مشابه است. به عبارت سادهتر، گران بودن به معنای هزینه بیشتر است. این واژه به عنوان صفت به کار میرود و معمولاً در مقایسه با چیزهایی که ارزانتر هستند، استفاده میشود. به عنوان مثال، میتوان گفت: این لباس گران است یا این ماشین نسبت به سایر ماشینها قیمت بالاتری دارد. دارای قیمتی بالاتر از مشابههای خود و در مقابل ارزان است. واژه گران در زبان معیار باستان به دو بخش تقسیم میشود: گِر به معنای چرخیدن در گود زورخانه و آن که به صفت گِر اشاره دارد. دو گروه اصلی که شامل این واژه میشوند، عبارتند از: جنگجویانی که در میدان نبرد به مهارت گِر خوردن تسلط داشتند و همچنین رقاصان. این واژه به معنای پربها، سنگین و ثقیل است. همچنین به معنای بسیار و بیشمار، سنگینی و بار غم، ناگوار و ناپسند، طاقتفرسا و مشکل، و در نهایت عظیم و بزرگ و مؤثر نیز به کار میرود.

گران
لغت نامه دهخدا
عجب آید زتو مرا که همی
چون کشی آن گران دو خایه فنج.منجیک.سر بی تنان و تن بی سران
جرنگیدن گرزهای گران.فردوسی.چنانش بکوبم به گرز گران
که فولاد کوبند آهنگران.فردوسی.بجز عمود گران نیست روز و شب خورشش
شگفت نیست از این گر شکمش کاواک است.لبیبی.مرکبان آب دیدم سرزده بر روی آب
پالهنگ هر یکی پیچیده بر کوه گران.فرخی.وز نهیب خواب نوشین ناچشیده خون رز
چون سرمستان سر هر جانور گشته گران.فرخی.امروز همی بینمتان بار گرفته
وز بار گران، جرم تن اوبار گرفته.منوچهری.آفتابش گردد از گرز گرانت منکسف
اخترانش یابد از شمشیر تیزت احتراق.منوچهری.بدان روزگار جوانی.... ریاضتها کردی چون... سنگهای گران برداشتن. ( تاریخ بیهقی ). فرمود تا وی را در خانه ای کردند سخت تاریک چون گوری و به آهن گران ببستند. ( تاریخ بیهقی ).
گران ساخت خاک و سبک آب پاک
روان کرد گردون بر افراز خاک.اسدی ( گرشاسبنامه ).گرانتر ز هر چیز بار گناه
کز او جان دژم گردد و دل سیاه.اسدی ( گرشاسبنامه ).نگه کن که چون کرد بی هیچ حاجب
بجان سبک جفت جسم گرانت.ناصرخسرو.ور همچو ما خدای نه جسم است و نه گران
پس همچو ما چرا که سمیع است و هم بصیر.ناصرخسرو.و بباید دانست که از این چهار مایه [ عنصر ] دو سبک است و دو گران. سبک مطلق آتش است و سبک اضافی هواست و گران مطلق زمین است و گران اضافی آب. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و قفلهای گران بر آن زده. ( مجمل التواریخ و القصص ). چون مرد توانا و دانا باشد مباشرت کار بزرگ و حمل بار گران او را رنجور نگرداند. ( کلیله و دمنه ). هر دو یاقوت به خویشتن دارد و گران بار نگردد. ( کلیله و دمنه ).
از جفتی غم به یاد غصه
دل حامله گران ببینم.خاقانی.اگرچه جرم او کوه گران است
فرهنگ معین
شدن ( ~. شُ دَ ) (مص ل. ) ۱ - سنگین شدن، وزین شدن. ۲ - بالا رفتن نرخ.
(گِ ) [ په. ] (ص. ) ۱ - سنگین، ثقیل. ۲ - پربها. ۳ - بسیار، بی شمار. ۴ - سنگینی، سنگینی غم. ۵ - ناگوار، ناپسند. ۶ - طاقت فرسا، مشکل. ۷ - عظیم، بزرگ. ۸ - مؤثر، کاری.
فرهنگ عمید
۱. [مقابلِ سبک] سنگین.
۲. [مقابلِ ارزان] پربها.
۳. [مجاز] ناپسند، ناگوار.
۴. [مجاز] عمیق، سنگین: آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد / خواب در وقت سحرگاه گران می گردد (صائب: ۸۶۷ ).
۵. [قدیمی، مجاز] مشکل، دشوار.
۶. [قدیمی، مجاز] سخت، شدید.
۷. [قدیمی، مجاز] فراوان، انبوه.
۸. (اسم، صفت ) [قدیمی، مجاز] آنکه معاشرت با او سبب رنجش می شود، گران جان.
فرهنگ فارسی
سنگین، نقی سبک، پربها، نقیض ارزان
( صفت ) ۱ - سنگین ثقیل وزین مقابل سبک خفیف: سین. تنگ من وبار غم او هیهات. مرد این بار گران نیست دل مسکینم. ( حافظ ) ۲ - سخت شدید: چنین گفت کاین بار رزمی گران بسازید هم پشت یکدیگران. ( اسدی ) ۳ - بزرگ عظیم: اگر من گناهی گران کردهام و گر کیش اهریمن آورده ام... ۴ - آنچه قیمتش بنسبت اشیای دیگر زیاد باشد ثمین مقابل ارزان: همه بر سران افسران گران بزراندرون پیکر از گوهران. ۵ - بسیار انبوه فراوان: و امیر شیخ نورالدین و امیر شاه ملک و دیگر امرا را بالشکری گران و بی کران از پیش روان ساخت. ۶ - پرقوت غلیظ پرمایه: و باخر شرابی چند پیوسته تر و گرانتر بخورد... ۷ - مشکل دشوار صعب: فی الجمله بانواع عقوبت گرفتار بودم تا در این هفته که مژد. سلامت حجاج رسید از بند گرانم خلاص کرد ( ملک ). ۸ - شخص ناگوار و مکروه طبع آنکه معاشرتش موجب ناراحتی کسان گردد گرانجان: گفتم... این بیتم بخاطر بود: چون گرانی به پیش شمع آید خیزش اندر میان جمع بکش. ور شکر خنده ایست شیرین لب آستینش بگیر و شمع بکش. ( گلستان ) ۹ - شئ مکروه. یا سخن گران. سخنی که بگوش شنونده مکروه آید: شکرنداز سخن خوب و سبک شیعت را بسخنهای گران ناصبیان را تبرند. ( ناصر خسرو ) ۱٠ - ناگوار دیر هضم ثقیل. ۱۱ - کند بطئ. ۱۲ - عفونت بوی بد: اندر میان او ( شکوف. سقمونیا ) تریست و بوی گران دارد. ۱۳ - ( اسم ) دست. گندم و جو درو کرده که با خوشه باشد: یک گران از کشت زار خویشتن بهتر از صد خرمن از مال کسان. ( غضایری ) یا ترکیبات اسمی: خواب گران. خواب سنگین و طولانی. یا سوگند گران. قسم سخت یمین مغلظ. یا ضرب گران. ضرب سنگین ضرب ثقیل: چون سماع آمد زاول تا کران مطرب آغازید یک ضرب گران. ( مثنوی ) یا فرسنگ گران. فرسنگی که از حد معمول طویل تر حساب کنند فرسخ سنگین. یا ترکیبات فعلی: دل گران داشتن. رنجیده خاطر بودن سرسنگین بودن. یا روی گران کردن ( گرفتن داشتن ). روی در هم کشیدن روی عبوس کردن. یا سرگران داشتن ( شدن ) از خواب. سخت خواب آمدن. یا سرگران کردن. بی التفات شدن. یا گران تمام شدن چیزی برای کسی. تولید اشکال بسیار کردن برای او: این نطقها برای ناطقان بسیار گران تمام شد... یا گران خریدن. چیزی را بقیمت بسیار خریداری کردن مقابل ارزان خریدن.
دانشنامه عمومی
گران (مینان). گران روستایی در دهستان مینان بخش مینان شهرستان سرباز استان سیستان و بلوچستان ایران است. که فاصله آن با شهر باتک ۴ کیلومتر و با مرکز شهرستان سرباز ٢٠ کیلومتر می باشد
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۶۸۴ نفر ( ۱۵۳خانوار ) بوده است.
ویکی واژه
پربها، سنگین، ثقیل. بسیار، بی شمار. سنگینی، سنگینی غم. ناگوار، ناپسند. طاقت فرسا، مشکل. عظیم، بزرگ. مؤثر.