کاروان

کاروان

گروهی از مسافران یا بازرگانان که به منظور حمایت متقابل و دفاع از یکدیگر در سفرهای خود به سرزمین‌های نامسکون یا کشورهای دشمن، با هم متحد و سازمان‌دهی شده‌اند. تاریخ تجارت کاروانی در خاورمیانه به دوران تمدن‌های باستانی برمی‌گردد و به نظر می‌رسد که پیش از آغاز تجارت دریایی، بسیار رایج بوده است. تمامی جنبه‌های مربوط به سفر آن ها از یک منطقه حاصل‌خیز به منطقه‌ای دیگر در همان ناحیه باید از ابتدا به‌طور منظم برنامه‌ریزی می‌شد، زیرا بیابان‌های وسیع، نواحی مسکونی را از یکدیگر جدا می‌کرد و حکومت‌های محلی قادر به حفاظت از بازرگانان در برابر تمایل قبایل به غارت و چپاول اموال آنان نبودند. کاروانیان معمولاً کالاهایی نظیر جواهرات، ادویه، عطر، رنگ‌ها، فلزات، چوب‌های کمیاب، عاج، روغن و منسوجات عمدتاً ابریشم را برای خرید و فروش با خود حمل می‌کردند و بخش عمده‌ای از بارهای آنان توسط شترها از مصر تا بین‌النهرین و در سرتاسر شبه جزیره عربستان منتقل می‌شد. در حدود قرن سوم میلادی، شترها به شمال آفریقا و صحرای آفریقا نیز راه یافتند.

لغت نامه دهخدا

کاروان. [ کارْ / رِ ] ( اِ مرکب ) کاربان. ( جهانگیری ). قافله. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به قافله شود. قیروان. ( المعرب جوالیقی ج 2 ص 254 ). ( منتهی الارب ). و رجوع به لغت «کاربان » شود. عیر. ( ترجمان القرآن ) ( دهار ). و رجوع به عیر شود. سیاره. ( ترجمان القرآن ). جمعیت زیادی از مسافران و سودا گران. ( ناظم الاطباء ). دسته مسافرین

فرهنگ معین

[ په. ] (اِمر. ) قافله، عده ای مسافر که با هم حرکت کنند.

فرهنگ عمید

۱. گروه مسافرانی که باهم سفر می کنند.
۲. [مجاز] چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید.
۳. اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات، و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد.
* کاروان زدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن.

فرهنگ فارسی

عدهای مسافرکه باهم سفرکننددرقدیم گروهی مسافررامیگفتندکه سواربراسب واسترباهم مسافرت میکردند
( اسم ) گروهی مسافر و زایر و سود اگر که با هم مسافرت کنند و دارای زاد و توشه و ستوران باشند قافله: [ با کاروان حله برفتم ز سیستان با حل. تنیده ز دل بافته ز جان ]. ( فرخی ) ۲ - قطار شتر و استر و الاغ: [ شتر بود بر دشت ده کاروان بهر کاروان بر یکی ساروان ]. ۳ - کار گزار وکیل. یا کاروان شادی. کارنا وال یا کاروان شتر. قافلهای از شتران. یا کاروان از کاروان نگسستن. پیاپی آمدن کاروان: [ گرفته راه امید نشسته رهبان عقل که کاروان سخاش نگسلد از کاروان ]. ( مسعود سعد )
نام محلی کنارراه سراب به اردبیل

فرهنگ اسم ها

اسم: کاروان (پسر) (فارسی) (تلفظ: kārevān) (فارسی: کاروان) (انگلیسی: karevan)
معنی: گروه مسافرانی که باهم سفر می کنند، [مجاز] چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، گروه مسافرانی که با هم عازم مقصدی هستند، قافله، ( به مجاز ) چیزی که عناصر و اجزای آن به دنبال هم در حرکتند
کاروان

جملاتی از کلمه کاروان

راه بینم روشن و فاش و عیان وندران بس کاروان در کاروان
ور کشی بی سعی و جد و اجتهاد نی سراغ از کاروان و اوستاد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم