نکوهیده

نکوهیده به معنای سرزنش شده و ناپسندیده است، این واژه به حالتی اشاره دارد که فرد یا چیزی به خاطر رفتار، عمل یا ویژگی‌های خاصش مورد انتقاد و سرزنش قرار می‌گیرد. وقتی می‌گوییم چیزی نکوهیده است، به این معناست که آن عمل یا ویژگی به شدت زشت شمرده شده و جامعه آن را نمی‌پذیرد.

این اصطلاح اغلب در زمینه‌های اخلاقی و اجتماعی به کار می‌رود و می‌تواند به رفتارهایی اشاره کند که با ارزش‌ها و هنجارهای جامعه در تضاد هستند. برای مثال، در بسیاری از فرهنگ‌ها، دروغ گفتن یا خیانت به عنوان رفتارهای نکوهیده شناخته می‌شوند و افرادی که این کارها را انجام می‌دهند، به شدت مورد انتقاد قرار می‌گیرند.

لغت نامه دهخدا

نکوهیده. [ ن ِ دَ / دِ ] ( ن مف ) ملامت کرده شده. بد. زشت. ( غیاث اللغات ). عیب کرده شده. ( برهان قاطع ) ( از اوبهی ) ( از فرهنگ اسدی ) ( ناظم الاطباء ). ناپسند. ناپسندیده. ( صحاح الفرس )( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). مذموم. ( اوبهی ) ( منتهی الارب ) ( دهار ). مذؤم. ( ترجمان القرآن ). قابل سرزنش وملامت را نیز گویند. ( برهان قاطع ). ملوم. ملیم. ذمیم. ( منتهی الارب ). تحقیرشده. اهانت شده. سرزنش شده. سخن بدشنیده. ( از ناظم الاطباء ). ذم. ذمیمة. مذمومة. معیب.معیوبة. لئیم. منکر. منکرة. قبیح. ( یادداشت مؤلف ).افعال نکوهیده؛ کارهای نالایق و ناسزاوار. ( ناظم الاطباء ). مقابل ستوده. ( فرهنگ فارسی معین ):
نکوهیده باشد دروغ آزمای.بوشکور.نکوهیده باشد جفاپیشه مرد
به گرد در آزجویان مگرد.فردوسی.نباشم نکوهیده از کار اوی
چو با اژدها گردداو جنگجوی.فردوسی.نکوهیده تر شاه ضحاک بود
که بیدادگر بود و ناپاک بود.فردوسی.اگرچه نکوهیده باشد حسد
وز او بر دل وجان بود رنج و بار.فرخی.هرکه فرهنگ از او فروهیده است
تیزمغزی از او نکوهیده است.عنصری ( از یادداشت مؤلف ).تا هرچه ستوده تر سوی آن گراید و از هرچه نکوهیده تر از آن دور شود. ( تاریخ بیهقی ص 96 ).
نکوهیده زندان بی رنگ وبوی
بیفروخت از نور رخسار اوی.شمسی ( یوسف و زلیخا ).پیشه ای سخت نکوهیده گزیدی چه بود
کز فلان زر بستانی و به بهمان بدهی.ناصرخسرو.زین گونه نکوهیده باد از ایزد
آنکس که مرا بر هنر ستاید.مسعودسعد.و نهی بر مجانبت از سه فعل نکوهیده پوشیده نماند. ( کلیله و دمنه ). و او مذموم و نکوهیده بودی. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 382 ).
با اینهمه که کبر نکوهیده عادتی است
آزاده را همی ز تواضع رسد بلا.عبدالواسع جبلی.دلقت به چه کار آید و مسحی و مرقع
خود را ز عمل های نکوهیده بری دار.سعدی.

فرهنگ عمید

۱. سرزنش شده.
۲. زشت شمرده شده، ناپسندیده.

فرهنگ فارسی

(اسم ) سرزنش شده عیب گفته مقابل ستوده.

جمله سازی با نکوهیده

سزای ستایش دگر گفت کیست اگر برنکوهیده باید گریست
البته به خاطر روابط تیره‌ای که میان امین و مأمون استوار بوده، نمی‌توان به تاریخ‌نویسان پس از امین اعتماد کرد، چه بسا که این تواریخ در دوران مأمون نوشته شده، و او هم به خاطر توجیه قتل برادرش، چهرهٔ امین را زشت و نکوهیده جلوه داده باشد.
نکوهیده باشد گل آن درخت که نپراگند بار بر تاج وتخت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال جذب فال جذب استخاره کن استخاره کن