لغت نامه دهخدا ناشتائی. ( اِ ) هر چیزی که پس از مدتی چیز نخوردن و روزه گرفتن خورند. ( ناظم الاطباء ). صبحانه. ناهارشکن. ناشتاشکن. زیرقلیانی. سلفه. طعام مختصری که صبح با چای یا قهوه رقیق خورند. || ( حامص ) روزه داری. گرسنگی. ناهاری. ( ناظم الاطباء ). ناشتا بودن. رجوع به ناشتا شود.
جمله سازی با ناشتائی طمع دیو است، با وی برنیائی چو خوردی، باز فردا ناشتائی روح را از ناشتائی میکشیم سفرهها از بهر تن میگستریم نهنگ ناشتا شد نفس، پروین بباید کشتنش از ناشتائی از آن روز برنان گرمی رسیدی که گر ناشتائیست نانش رسانی