کلمه مقرر در زبان فارسی به عنوان صفت و اسم به کار میرود و دارای قواعد و نکات نگارشی خاصی است. این واژه به معنای تعیین شده، مشخص یا معین است و معمولاً در متون رسمی و قانونی به کار میرود. لازم است که این کلمه به صورت کامل و بدون تغییر نوشته شود. این کلمه میتواند به عنوان صفت برای نامهای مذکر و مؤنث به کار رود و همچنین به عنوان اسم مستقل در جملات مورد استفاده قرار گیرد. در متون رسمی و اداری، استفاده از این واژه رایجتر است، در حالی که در گفتار روزمره کمتر به کار میرود. هنگام نوشتن متون، توجه به رسمالخط صحیح و رعایت فاصلههای مناسب بین کلمات و جملات از اهمیت بالایی برخوردار است. همچنین، در استفاده از این واژه در جملات، باید از علائم نگارشی مناسب به درستی بهره برد.
مقرر
لغت نامه دهخدا
مقرر. [ م ُ ق َرْ رَ ] ( ع ص ) قرارداده شده و با لفظ کردن مستعمل. ( آنندراج ). قراریافته و ثبات ورزیده و برقرارشده و برپا و برقرار و معین و قرار داده و قرار داده شده و قرار گرفته و بندوبست شده.( ناظم الاطباء ): از خداوند اندیشند که سایه وحشت وی در دل ایشان مقرر باشد و به مرادی نتوانندرسید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 131 ). و رای هر یک بر این مقرر که من مصیبم و خصم مخطی. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 48 ). اگر رأی تو بر این کار مقرر است... نیک بر حذر باید بود. ( کلیله و دمنه ). تا آخر روز بازرگان بضرورت از عهده مقرر بیرون آمد. ( کلیله و دمنه )
فرهنگ معین
(مُ قَ رِّ ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - قراردهنده، تعیین کننده. ۲ - تقریرکننده، بیان کننده. ۳ - کسی که درس استاد را برای دانشجویان تقریر و شرح کند، دانشیار.
فرهنگ عمید
۲. تقریر شده.
* مقرر داشتن: (مصدر متعدی ) برقرار کردن، معین کردن، مقرر کردن.
۱. قرار دهنده.
۲. تقریرکننده، بیان کننده.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - قراردهنده تعیین کننده. ۲ - تقریرکننده بیان کننده: [ محرر این فصول و مقرر این وصول محمد عوفی... میگوید... ] ( لباب الالباب. چا. اروپا ج ۱ص ۳ ) ۱ - کسی که درس استاد را برای دانشجویان تقریر و شرح میکرد معید دانشیار.
ویکی واژه
تقریر شده.
قراردهنده، تعیین کننده.
تقریرکننده، بیان کننده.
کسی که درس استاد را برای دانشجویان تقریر و شرح کند، دانشیار.
جملاتی از کلمه مقرر
تا فلک را میسر است مدار تا زمین را مقرر است قرار
از دل نبود نامی بر صفحه وجودم روزی که روزیم شد از خون دل مقرر
کو کسی کو هرچه میبیند نه رای آرد به خود تا دلش را نسخهٔ عالم مقرر گویمی