غانم

این اسم پسرانه یک نام عربی است که دارای معانی خاص و زیبایی می‌باشد و به پیروزی، موفقیت و سودمندی اشاره دارد.

معانی اسم

پیروز و موفق: غانم به معنای پیروز و موفق است. این ویژگی نشان‌دهنده فردی است که در زندگی‌اش به موفقیت‌ها و دستاوردهای بزرگ دست یافته است. این نام می‌تواند به فرد انگیزه بدهد تا همواره در تلاش برای رسیدن به اهداف و آرزوهایش باشد.

سودمند و بهره‌مند: همچنین غانم به معنای سودمند و بهره‌مند نیز تفسیر می‌شود. این نام به فرد یادآوری می‌کند که می‌تواند با تلاش و کوشش، به نتایج مثبت و مفیدی در زندگی‌اش دست یابد. این ویژگی به او انگیزه می‌دهد تا در راستای بهبود شرایط خود و دیگران گام بردارد و به نوعی منبعی از خیر و منفعت برای اطرافیانش باشد.

کسی که به غنای زندگی دست می‌یابد: این معنا به عمق مفهوم غانم افزوده و تأکید می‌کند که فرد با این نام می‌تواند به غنای روحی و معنوی دست یابد. غنای زندگی تنها به دارایی‌های مادی محدود نمی‌شود، بلکه شامل تجربیات، احساسات و روابط نیز می‌باشد. فردی که این نام را دارد، ممکن است به دنبال زندگی پرمحتوا و پر از تجارب ارزشمند باشد.

تأثیر بر شخصیت

انتخاب نام غانم می‌تواند تأثیر مثبتی بر شخصیت فرد داشته باشد. این نام به فرد یادآوری می‌کند که باید همواره در تلاش برای موفقیت و پیشرفت باشد و از فرصت‌ها به بهترین نحو استفاده کند. همچنین، این نام می‌تواند فرد را به سمت رفتارهای مثبت و اخلاقی سوق دهد و او را به عنوان شخصیتی موفق و باارزش در جامعه معرفی کند.

لغت نامه دهخدا

غانم. [ ن ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از غَنْم و غُنْم و غَنَم. گیرنده غنیمت. رسیده به غنیمت و با تنوین دنبال کلمه سالم استعمال شود: سالماً غانماً. گویند: سفر را چگونه گذراندید، در جواب گویند: سالماً غانماً؛یعنی تندرست و بهره گیرنده سفر را گذراندم و نیز گویند: امید است سفرتان سالماً غانماً به پایان آید.
غانم. [ ن ِ ] ( اِخ ) نام مردی. ( منتهی الارب ).
غانم. [ ن ِ ] ( اِخ ) نام یکی از رؤسای اکراد طایفه برزیکانی.مؤلف تاریخ کُرد بنقل از کامل ابن اثیر آرد: در این سال حسنویه پسر حسین کرد برزیکانی در سرماج وفات یافت. او امیر طایفه ای از برزیکان بود که آنان را برزینی گویند و خالوهای او ونداد و غانم فرزندان احمد بودند و بر شعبه ای دیگر ازآن طایفه ریاست داشتند موسوم به عیشانیه. رفته رفته بر نواحی دینور و نهاوند و همدان و صامغان دست یافتند و نفوذ آنان تا اطراف آذربایجان و حد شهرزور روان شد، پنجاه سال حکمرانی کردند. هر یک از این امراء راهزاران مرد سپاهی در فرمان بود. غانم در سال 350 هَ. ق. بدرود حیات گفت و فرزندش ابوسالم دیسم در قلعه قسنان به جای پدر نشست تا ابوالفتح بن العمید او رااز آن جایگاه براند و دزهای قسنان و غانم آباد را بگرفت... ( تاریخ کرد تألیف رشید یاسمی صص 182-183 ).
غانم. [ ن ِ ] ( اِخ ) نخبة الدهر دمشقی آرد: فصل پنجم در ذکر اولاد حام بن نوح و ایشان عبارتند از قبط و نبط و بربر و سودان با بسیاری طوایف آنان، و سپس مؤلف در همین فصل نویسد: و از طوایف مسلمین غانم است. ( نخبة الدهر ص 266 و 268 ).
غانم.[ ن ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گندزلو بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع در 30 هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 2 هزارگزی باختری شوسه مسجدسلیمان به اهواز. دشت، گرمسیر مالاریائی. دارای 150 تن سکنه شیعه. آب آن از شعبه گرگر و کارون. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفه عرب مجاهد هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
غانم. [ ن ِ ] ( اِخ ) ابن ابی العلاء الاصبهانی. یکی از شعرای بزرگ اصفهان که به عربی شعر گفته است و در باب پنجم از جزء سوم یتیمة الدهرثعالبی ترجمه حالش آمده است. ثعالبی او را بسیار ستوده و از اینکه دیوانش بدست نیامده اظهار تأسف کرده است. چند بیت از اشعار او برای نمونه نقل میشود:
اصبحت صباً دنفاً

فرهنگ معین

(نِ ) [ ع. ] (اِ. ) غنیمت گیرنده.

فرهنگ عمید

غنیمت گیرنده.

فرهنگ فارسی

خلیل بن ابراهیم بن غانم محقق و متتبع سوری و مسیحی ( ف. فرانسه ۱۹٠۳ م. ). وی در بیروت متولد شد و در لبنان بکسب علم پرداخت وعهده دار مشاغل مختلف گردید و سپس باسعدپاشا والی سوریه که پس از چندی بمقام صدارت عظمای دولت عصمانی رسید پیوست و اسعد پاشا او را نخست بسمت مترجم وزارت خارجه و پس از مدتی بسمت مترجم صدارت عظمی منصوب کرد ( ۱۲۹۲ ه ق. ). وی بسال ۱۲۹۴ از سوریه بنمایندگی مجلس نواب عثمانی انتخاب گردید و بعد مورد خشم دولت عثمانی قرار گرفت و بپاریس فرار کرد و در آنجا روزنامه ای عربی بنام [ البصیر ] منتشر کرد ولی این کار طولی نکشید و او ببازرگانی پرداخت و در ضمن مقالاتی برای جراید ترکی عربی فرانسوی و انگلیسی می نوشت. اوراست: اقتصاد سیاسی ( بعربی ) تاریخ پادشاهان آل عثمان بفرانسوی ( ۲ جلد ) زندگانی مسیح ( بعربی ).
غنیمت گیرنده
( اسم ) غنیمت گیرنده.
حصاری است در کوههای قرب نهاوند.

فرهنگ اسم ها

اسم: غانم (پسر) (عربی) (تلفظ: qānem) (فارسی: غانِم) (انگلیسی: ghanem)
معنی: غنیمت گرفته و بهره مند

ویکی واژه

غنیمت گیرنده.

جملاتی از کلمه غانم

احمد غانم سلطان (عربی: أحمد غانم سلطان؛ زادهٔ ۸ آوریل ۱۹۸۶) یک ورزشکار اهل مصر است.
او در ۱۹۷۶، در ۱۷ سالگی با نجوا غانم در شهر لاذقیه، سوریه ازدواج کرد. پس از آن ۴ بار دیگر ازدواج کرد و دو بار طلاق گرفت. او بین ۲۰ تا ۲۶ فرزند داشت.