عجله

کلمه عجله در زبان فارسی به معنای شتاب و بی‌حوصلگی است و می‌تواند به عنوان اسم مورد استفاده قرار گیرد. این واژه قابلیت ترکیب با دیگر کلمات را دارد. برای جلوگیری از خستگی خواننده، از تکرار یا استفاده بی‌مورد این کلمه در متن خودداری کنید. مانند سایر واژه‌ها، این واژه نیز باید به درستی در جملات نقطه‌گذاری شود و بسته به موقعیت آن، ممکن است به ویرگول یا نقطه نیاز داشته باشد. در منابع اخلاق اسلامی، شتابزدگی تحت عناوینی چون عجله و تسرّع به معنای نداشتن درنگ و عدم آرامش در کارها مطرح شده است.

امام صادق علیه السلام در روایتی بیان کرده‌اند که عقل و جهل هر یک دارای هفتاد و پنج سرباز هستند. در این روایت، شتابزدگی و بی‌ثباتی به عنوان سربازان جهل معرفی شده و در مقابل، تأنّی و تثبّت به عنوان صفات عقل شناخته می‌شوند. شتابزدگی به عنوان یک روحیه ثابت و دائمی در دل انسان، او را وادار می‌کند تا به هر کاری که به ذهنش خطور کند، بی‌درنگ اقدام کند. این حالت ناشی از ضعف نفس است و در مقابل آن، درنگ، تأنّی، توقف و وقار قرار دارد.

لغت نامه دهخدا

( عجلة ) عجلة. [ ع َ ج َ ل َ ] ( ع اِ ) گردون که بر او بار کشند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آلتی که بار بر آن نهند و آن را گاو کشد. ( از اقرب الموارد ). ج، عَجَل، اَعجال، عِجال. || دولاب. ( منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). || چوب بر پهنای سر چاه که دلو بدان آویخته شود. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || چوب با هم بسته که بر آن رخت نهند. ( منتهی الارب ). خشب تؤلف، یحمل علیها الاثقال. ( اقرب الموارد ). || گِل. || گِل سیاه. || پایه ای مر خرمابن را و آن چنان باشد که تنه آن جای جای بکاوند تا بدان بر آن برآیند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). الدرجة من النخل نحو النقیر. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) خفت. ( اقرب الموارد ). || سرعت. ( ترجمان ) ( اقرب الموارد ). || ( مص ) شتاب کردن. ( اقرب الموارد ).
عجلة. [ ع ِ ل َ ] ( ع اِ ) گوساله ماده.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || سقاء. ( اقرب الموارد ). || خیک روغن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || دولاب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || توشه دان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج، عِجَل، عِجال، عَجال. || نوعی از گیاه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
عجلة. [ ع َ ج َ ل َ ] ( اِخ ) از دهات ذمار به یمن است. ( معجم البلدان ).
عجلة. [ ع ِ ل َ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک انبار و بنام عجلة دختر عمروبن عدی، جد ملوک لخم موسوم است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(عَ جَ لِ ) [ ع. عجلة ] ۱ - (مص ل. ) شتاب کردن. ۲ - (اِمص. ) تعجیل، تندی. ۳ - (اِ. ) شتاب، سرعت.

فرهنگ عمید

۱. شتاب کردن.
۲. (اسم ) سرعت، شتاب.

فرهنگ فارسی

شتاب کردن، سرعت، شتاب، سبکی
۱ - ( مصدر ) شتاب کردن. ۲ - ( اسم ) تعجیل تندی. ۳ - ( اسم ) شتاب سرعت.
موضعی است نزدیک انبار و نام عجله دختر عمرو بن عدی جد ملوک لخم موسوم است

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] بشر به خاطر همین عجله اش میان خیر و شر فرق نمی گذارد بلکه هر چه برایش پیش بیاید همان را می خواهد و در طلبش برمی خیزد، بدون این که خیر و شر را از هم جدا نموده و حق را از باطل تشخیص دهد. در نتیجه با همان علاقه شدیدی که عاشق خیر است شر را نیز به همان شکل طلب می کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: شتاب در کارها از جانب شیطان است و تأنّی در کارها از جانب خداوند است. و فرمود: تنها عامل (اساسی) نابودی مردم، عجله است و اگر عجله نمی­کردند هیچ­کس نابود نمی­شد.
از روایات چنین استفاده می­شود که در اکثر قریب به اتفاق موارد، عجله انسان را به بی­راهه می­برد و درنگ و تانّی به راه درست رهنمون می­گردد. روایت است که چون حضرت عیسی علیه السلام متولد شد شیاطین از پرستش بت­ها (در بین مسیحیت) ناامید شدند و ابلیس به آنان گفت از این پس راه فرزندان آدم را به شتابکاری و سبُک­سَری بزنید.

جملاتی از کلمه عجله

برآرد عجله زود از آدمی گرد بود صبر و تحمل دو پر مرد
شتاب و عجله را از کف گذارد به آرامی ز هر سو ره سپارد
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته‌است می‌توان به تو نمی‌تونی در عشق عجله کنی اشاره کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم