صیفی

واژه‌ی صیفی در زبان و ادبیات فارسی دارای دو معنای اصلی و کاربردی است که هر یک ریشه در کاربردهای تاریخی و فرهنگی این زبان دارند. در معنای اول، این واژه به فرزندی اطلاق می‌شود که در دوران پیری و کهنسالی پدر به دنیا آمده باشد. این مفهوم، که بیشتر در متون کهن دیده می‌شود، بر پدیده‌ی نادری دلالت دارد که در گذشته مورد توجه ادیبان و لغویان بوده است. همچنین، در برخی از منابع لغوی قدیمی، صیفی به باران فصل تابستان نیز تعبیر شده است.

در کاربرد دوم و رایج‌تر، به‌صورت صفت نسبی به‌کار می‌رود و به هر چیزی که متعلق به فصل تابستان باشد اشاره دارد. این معنا در مقابل واژه‌ی شتوی که منسوب به زمستان است، قرار می‌گیرد. عمده‌ترین و شناخته‌شده‌ترین مصداق این واژه، به محصولات و سبزیجاتی گفته می‌شود که ویژه‌ی کشت و برداشت در فصل گرم سال هستند. از جمله این محصولات می‌توان به خیار، بادنجان، هندوانه و خربزه اشاره کرد که با عنوان کلی محصولات صیفی یا سبزیجات صیفی‌جات شناخته می‌شوند. این دسته از محصولات کشاورزی به‌دلیل نیاز به هوای گرم و آفتابی، در فصل بهار و تابستان کشت شده و در ماه‌های گرم سال به بازار عرضه می‌گردند.

لغت نامه دهخدا

صیفی. [ ص َ فی ی ] ( ع اِ ) بچه که در پیری شده باشد. ( منتهی الارب ). فرزند مرد از پس پیری. ( مهذب الاسماء ). || باران تابستانی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
صیفی. [ ص َ / ص ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به صیف. تابستانی.مقابل شتوی. || آنچه در تابستان کارند و به دست آید، چون: خیار، بادنجان، هندوانه و خربزه.
صیفی. [ ص َ ] ( ص نسبی، اِ ) ( علم... ) یاقوت نویسد: علم صیفی و شتائی از فروع علم تفسیر و موضوع و غایت وفائده آن برای ناظرین آشکار است. واحدی گوید: خداوند تعالی در کلالة دو آیه نازل کرد: یکی که در اول سوره نساء است در شتاء آمد و آنکه در آخر سوره است در صیف. و از آیات صیفی آیاتی است که در حجةالوداع نازل شده است و آیه الذین، و سوره نصر و آیاتی که درغزوه تبوک نازل شده است و از آیات شتائی آیه افک و آیاتی است که در غزوه خندق نازل شد. ( کشف الظنون ).
صیفی. [ ص َ ] ( اِخ ) از پسران هاشم بن عبد مناف است. ( صبح الاعشی ج 1 ص 358 ).
صیفی. [ ص َ ] ( اِخ ) ابن رباع. ملقب به ذوالحکم. پدر اکثم بن صیفی است. رجوع به ذوالحکم شود.
صیفی. [ ص َ ] ( اِخ ) ابن ربعی، مکنی به ابوهاشم محدث است.
صیفی. [ ص َ ] ( اِخ ) ابن عامر الاوسی، مکنی به ابوقیس و ابن الاسلت. شاعری جاهلی و از حکمای عرب و رئیس و خطیب و سالار جنگ مردم اوس بود. بتان را ناخوش داشت و چون اسلام ظاهر گشت نزد رسول خدا شد و در پذیرفتن اسلام درنگی کرد و پیش از آنکه مسلمان شود بسال 622 م. و 1 هَ. ق. درگذشت. ( الاعلام زرکلی ص 437 ).
صیفی. [ ص َ ] ( اِخ ) ابن فسیل شیبانی. از شجاعان و از اصحاب علی علیه السلام بود. وی در کوفه اقامت کرد و مردم را علیه امویان برمی انگیخت.معاویه او را به قتل رسانید. ( الاعلام زرکلی ص 437 ).

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب. ) ۱ - تابستانی. ۲ - زراعتی که در بهار و اوایل تابستان کارهای مقدماتی آن انجام شود و حاصلش در تابستان و اوایل پاییز به دست آید مانند: خربزه، هندوانه. ج. صیفی جات.

فرهنگ عمید

ویژگی محصولی که در تابستان به عمل می آید.

فرهنگ فارسی

منسوب به صیف، تابستانی، زراعت بهارواول تابستان که حاصلش اوائل پاییزاست
( صفت ) منسوب به صیف ۱ - تابستانی. ۲ - زراعتی که در بهار و اوایل تابستان کارهای مقدماتی آن انجام شود و حاصلش در تابستان و اوایل پاییز به دست آید مانند خربزه هندوانه و مانند آنها.
ابن فسیل شیبانی

ویکی واژه

تابستانی.
زراعتی که در بهار و اوایل تابستان کارهای مقدماتی آن انجام شود و حاصلش در تابستان و اوایل پاییز به دست آید مانند: خربزه، هندوانه.
صیفی جات.

جمله سازی با صیفی

ز حلوا به هر صیفی میوه‌دار همه برکشان شکر و قند بار