شکایت

شکایت به معنای ابراز نارضایتی از چیزی یا کسی و طرح دعوا علیه فردی در دادگاه است. در زمینه‌های طهارت، نماز و تجارت، به معنای نخست شکایت اشاره شده است. در مورد بیماری، از آداب مربوط به آن این است که فرد باید بیماری خود را پنهان کند و از بیان آن به دیگران خودداری نماید، به ویژه با عباراتی مانند به بیماری و بلایی دچار شده‌ام که هیچ‌کس به آن مبتلا نشده است. البته، بر اساس روایات، صرف بیان بیماری به عنوان این عمل محسوب نمی‌شود؛ به طوری که شکایت از بیماری یا هر مشکل دیگری نزد مؤمنان مجاز است. در واقع، اعلام بیماری به مؤمنان برای دعا کردن یا عیادت از بیمار، مستحب است و می‌تواند موجب بهره‌مندی از اجر و پاداش شود.

لغت نامه دهخدا

شکایت. [ ش ِ ی َ ] ( از ع، اِمص ) گله کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ). گله گزاری. گله مندی. ( ناظم الاطباء ). گله و ملال انگیز از صفات اوست، وبا لفظ کردن و زدن و ریختن و داشتن و بردن مستعمل. ( آنندراج ). شکایة. گله کردن. از کسی پیش کسی گله کردن. درددل کردن. شرح درد و رنج و بی برگی خود به کسی بردن. نالیدن. بنالیدن از. نالیدن از کسی یا چیزی. زاریدن. مقابل تشکر و سپاسگزاری. مقابل آزادی. مقابل شکر. ج، شکایات. شکوه. شکوی. مُستی. ( یادداشت مؤلف ): قاضی از وی به شکایت قاصدان فرستاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 408 ).

فرهنگ معین

(ش یَ ) [ ع. شکایة ] ۱ - (مص ل. ) گله کردن از کسی نزد دیگری. ۲ - (اِمص. ) داد - خواهی.

فرهنگ عمید

۱. گله کردن از کسی به دیگری، از جور و ستم یا رفتار و کار بد کسی نزد دیگری گله کردن یا ناله وزاری کردن.
۲. تظلم، دادخواهی.

فرهنگ فارسی

گله کردن، ازجوروستم ورفتارکسی ناله وزاری کردن
۱ - ( مصدر ) گله کردن از کسی نزد دیگری. ۲ - ( اسم ) گله مندی. ۳ - تظلم. ۴ - زاری ناله.

جملاتی از کلمه شکایت

من و بلبل شکایت هردو از گل می‌کنیم اما من اندر بیت احزان نالم و او در چمن گوید
از دستِ غیبتِ تو شکایت نمی‌کنم تا نیست غیبتی نَبُوَد لذّتِ حضور
غافل کند از کوتهی عمر شکایت شب در نظر مردم بیدار، بلندست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم