زبان نخست یا زبان مادری، به نخستین زبانی اطلاق میشود که فرد در دوران کودکی و پیش از رسیدن به سن بلوغ میآموزد و از طریق آن سخن گفتن را فرا میگیرد. این زبان، زبانی است که شخص توانایی اندیشیدن و برقراری ارتباط در آن را همانند گویشوران بومی دارا میباشد. زبان نخست، افزون بر مفهوم زبان بومی، بهعنوان زبانی شناخته میشود که فرد معمولاً از اوان کودکی آن را فراگرفته و به بهترین شکل ممکن به کار میبرد و در بسیاری موارد، هممعنای جامعهشناختی زبان محسوب میشود. لازم به ذکر است که اصطلاح «زبان مادری» لزوماً به معنای زبانی که مادر فرد بدان تکلم میکند نیست، بلکه در برخی کشورها، این مفهوم بیشتر به زبان قومی شخص اشاره دارد تا زبان اول وی.
از دیدگاه عصبشناسی، زبان نخست در مقایسه با زبانهایی که فرد در بزرگسالی میآموزد، جایگاه متفاوتی در قشر مغز اشغال میکند. بهگونهای که در موارد متعددی، آسیبهای مغزی محدود ممکن است منجر به اختلال شدید در یکی از این دو زبان (نخست یا دوم) شوند، در حالی که مهارتهای زبان دیگر کاملاً سالم باقی بمانند. برای مثال، در سکتههای ناشی از ایست خون مغزی، آسیب معمولاً بیشتر به ناحیه مربوط به زبان دوم وارد میشود و فرد اغلب پیش از هر چیز، توانایی خود در زبان دوم را از دست میدهد، در حالی که همچنان قادر به صحبت کردن به زبان نخست خود میباشد. همچنین، اگر کودک در سالهای اولیه زندگی بیش از یک زبان را فرا بگیرد، ناحیه مغزی مربوط به همه آن زبانها مشابه ناحیه زبان نخست خواهد بود و از نظر علمی هیچ یک از آنها بهعنوان زبان دوم محسوب نمیشوند.
گفته میشود که اصطلاح «زبان بومی» به زبانی اشاره دارد که فرد در آن به اندازه یک گویشور بومیِ زبان اصلی کشورش مهارت دارد، یا به اندازه فردی که زبان دیگری نمیداند در آن تسلط دارد. همچنین، اصطلاحات زبان اصلی یا زبان مادری برای زبانی به کار میرود که شخص از زمان کودکی در محیط خانه و معمولاً از طریق خانواده خود آن را آموخته است. بر این اساس، کودکانی که در خانوادههایی با دو زبان مختلف بزرگ میشوند، میتوانند بیش از یک زبان اصلی یا زبان بومی داشته باشند.