زاق

لغت نامه دهخدا

زاق. ( اِ ) بچه هر چیز را گویند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). و رجوع به زاق و زیق و زاقدان شود. || ( ص ) کبود. ازرق. زاغ. رجوع به زاغ شود.
زاق. [ قِن ْ ] ( ع ص ) از زقی و زقو ( مخفف زاقی ). || هر که فریاد کند. ( تاج العروس ). || ( اِ ) خروس و جمع آن زواقی است. یقال: هو اثقل من الزواقی؛ ای الدیکة لانهم کانوا یسمرون فاذا صاحت تفرقوا. ( تاج العروس ). و رجوع به زاقی شود.

فرهنگ معین

(اِ. ) بچة هر چیز.

فرهنگ فارسی

( اسم ) بچه ( هر چیز )
هر که فریاد کند خروس و جمع آن زواقی است

ویکی واژه

بچة هر چیز.

جمله سازی با زاق

💡 رزاق انس و خالق جن مالک ملک آن باقئی که هر دو جهان را بدو بقاست

💡 آق‌شوقیر (قزاقی: Ақшұқыр) یک شهر و منطقه مسکونی در قزاقستان است که در استان مین‌قشلاق واقع شده‌است.

💡 از جود توست نامهٔ ارزاق را نُکَت وز خُلق توست دفتر اخلاق را طُرَف

💡 آق‌قلی (قزاقی: Аққулы) یک شهرک در استان پاولودار کشور قزاقستان است.

💡 ور شمارد هم کسی زاقسام عشقش دور نیست در شمار پهلوانان رستمست و گیو و توس

احتساب یعنی چه؟
احتساب یعنی چه؟
هورنی یعنی چه؟
هورنی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز