راوی

راوی

راوی شخصیتی در داستان که روایت آن را بر عهده دارد. وی به همراه نویسنده و خواننده از ارکان اصلی نقل داستان به شمار می‌رود. وظیفه نویسنده خلق جهان داستان و شخصیت‌ها و وقایع آن است، در حالی که خواننده به درک و تفسیر داستان می‌پردازد. وی در دنیای داستان زندگی می‌کند و آن را به گونه‌ای به تصویر می‌کشد که خواننده بتواند آن را درک کند. در داستان ویژگی‌ها و محدودیت‌هایی دارد که تعیین می‌کند نویسنده چگونه می‌تواند داستان را روایت کند. یکی از مهم‌ترین این ویژگی‌ها این است که این شخصیت تنها می‌تواند اطلاعاتی را به خواننده منتقل کند که خود تجربه کرده است. زاویه دید به چهار نوع تقسیم می‌شود: اول شخص، دوم شخص، سوم شخص محدود و سوم شخص دانای کل. نوع‌های سوم شخص و اول شخص رایج‌تر هستند، در حالی که نوع دوم شخص کمتر استفاده می‌شود. این شخصیت اول شخص یکی از شخصیت‌های داستان است که اقداماتی انجام می‌دهد، قضاوت‌هایی می‌کند و نظرات و تمایلاتی دارد. او بر اساس دیدگاه خود به رویدادها، برخی اطلاعات را بیان می‌کند و برخی دیگر را نادیده می‌گیرد. خواننده باید به شخصیت راوی پی ببرد تا به حقیقت دست یابد. معمولاً با ضمیر اول شخص من شناخته می‌شود. نوع دوم شخص به‌طور ظاهری خود خواننده است و با ضمیر تو خود را معرفی می‌کند. هرچند این زاویه دید به‌طور اصولی ممکن است، اما کارکرد مناسبی ندارد. خواننده‌ای که داستان را برای خود روایت می‌کند، هرگز به خود تو نمی‌گوید و هر آنچه وی بیان کند، قابل تردید است. اما اگر دوم شخص به‌خوبی عمل کند، خواننده می‌تواند خود را در دل داستان ببیند. زاویه دید سوم شخص محدود شباهت زیادی به زاویه دید اول شخص دارد، با این تفاوت که در آن به جای ضمیر اول شخص، از ضمیر سوم شخص استفاده می‌شود. داستان حول یک قهرمان یا شخصیت اصلی می‌چرخد و تنها آنچه به او مربوط می‌شود را در بر می‌گیرد. با این حال، قهرمان خود وی نیست و راوی به‌طور خارجی حضور ندارد. وی هیچ اقدامی انجام نمی‌دهد، قضاوتی نمی‌کند و نظری ابراز نمی‌نماید. او به‌طور کلی وجود عینی در درون یا بیرون داستان ندارد. اما از افکار و احساسات قهرمان آگاه است، در حالی که نسبت به سایر شخصیت‌ها بی‌خبر است. وی می‌تواند جزئیاتی را بیان کند که قهرمان به آن‌ها برخورد می‌کند، اما به آن‌ها توجهی ندارد. سوم شخص محدود به‌مراتب قابل اعتمادتر از راوی اول شخص است. از سوی دیگر، دانای کل نیز در داستان حضوری ندارد و خود هیچ کاری انجام نمی‌دهد، اما همه چیز را می‌بیند، حتی آنچه را که دیگر شخصیت‌ها نمی‌بینند. او از گذشته، حال و آینده و همچنین از تمام افکار و احساسات شخصیت‌ها آگاه است. به همین دلیل، داستان می‌تواند در هر لحظه بر روی هر شخصیتی یا حتی واقعه‌ای که شخصیت در آن حضور ندارد، تمرکز کند. معمولاً سوم شخص دانای کل قابل اعتمادترین نوع است و ممکن است در مورد رفتار شخصیت‌ها نیز اظهارنظر و قضاوت کند.

لغت نامه دهخدا

راوی. ( ع ص، اِ ) نگهبان اسبان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آب دهنده حیوانات. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی متعلق بکتابخانه مؤلف ). آب آورنده. ج، روات. راوون: روی علی اهله یا روی لهم؛ یعنی برای آنان آب آورد. ( از اقرب الموارد ). || نقل کننده سخن. ج، روات. راوون. ( از اقرب الموارد ).بازگوینده سخن از کسی. ج، رُوات. ( منتهی الارب ). روایت کننده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( از منتخب اللغات ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). ناقل. محدث. ناقل سخن. خبرگزار. ( یادداشت مؤلف ). در عرف محدثان کسی را گویند که با اسنادحدیث روایت کند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || در اصطلاح درایه کسی را گویند که روایت حدیث کند خواه مرسلا و خواه مسنداً از عادل و غیره

فرهنگ معین

[ ع. ] (اِفا. ) روایت کننده. ج. روات.

فرهنگ عمید

۱. کسی که خبر، حدیث، یا حکایتی از دیگری روایت می کند، نقل کنندۀ سخن و خبر از کسی، روایت کننده.
۲. بازگویندۀ شعر و سخن از کسی.
۳. کسی که قصیدۀ شاعری را با لحن خوش در محفلی می خواند.

فرهنگ فارسی

روایت کننده، نقل کننده سخن یاخبرازکسی
( اسم ) ۱ - آنکه حکایتی از دیگری نقل کند روایت کننده. ۲ - کسی که قصیده شاعر را با آواز و لحن خوش نزد مملوک و بزرگان خواند جمع روات ( رواه ). ۳ - آنکه اخبار و احادیث را روایت کند.
فخر الدین محمد بن محمد بن عمر. از مفسران نامی و صاحب تفسیر معروف (( اسرار التنزیل ) ) است. مرگ وی بسال ۹٠۶ ق روی داده است.

فرهنگ اسم ها

اسم: راوی (پسر) (عربی) (تلفظ: rāvi) (فارسی: راوي) (انگلیسی: ravi)
معنی: نقل کننده ی حدیث و حکایت، ( در قدیم ) آن که شعر شاعری را در بارگاه حاکمان یا در بازار برای مردم می خوانده است

فرهنگستان زبان و ادب

{narrator} [سینما و تلویزیون] گویندۀ گفتار متن
راوی

جملاتی از کلمه راوی

شاعر از فکرت آسوده نبوده یک دم راوی از خواندن خاموش نگشته هموار
ز دور چرخ کهن تا همیشه نام بود شب گذشته و روز گذشته راوی و دوش
راویهٔ ما اشتر ما هست این پس کجا شد بندهٔ زنگی‌جبین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم