یخ زدن

لغت نامه دهخدا

یخ زدن. [ ی َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) انجماد. منجمد شدن. افسردن. فسردن. تبدیل شدن آب یا مایعی در اثر شدت سرما به یخ: حوض یخ زده است. ( یادداشت مؤلف ). || سخت سرد شدن. بسیار سرد شدن و فسردن از سرما و چاییدن: دستهایم یخ زده است. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) یخ بستن منجمد شدن.

جمله سازی با یخ زدن

💡 این آبشار، در زمستان با یخ زدن، شکلی بسیار زیبا به خود می‌گیرد.