یغماگر
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
جمله سازی با یغماگر
چه توان گفت به یغماگر دهر؟ چه توان کرد، چو میباید مرد؟
یغماگر افلاک، سخت بازوست دردی کش ایام، هوشیار است
رویش همه ویران کن فرهنگ و ذکا گشت مویش همه یغماگر هوش و فکر آمد
در فتنهٔ یغماگریِ چشم تو ای شوخ آن چیست که غارتزده در کشورِ ما نیست
نفس یغماگر، چنان یغما کند که ترا در یک نفس، بی پا کند
چو پردخته گردی ز کینآوری کمربند از بهر یغماگری