یغماگر

لغت نامه دهخدا

یغماگر. [ ی َ گ َ ] ( ص مرکب ) غارتگر. یغماکننده. چپاولگر. چپوچی. تاراج گر. ( یادداشت مؤلف ). || می خوار. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(یَ گَ ) [ تر - فا. ] (ص مر. ) غارتگر، تاراج گر.

فرهنگ عمید

غارتگر.

فرهنگ فارسی

(صفت ) غارتگر تاراج گر.

جمله سازی با یغماگر

چه توان گفت به یغماگر دهر؟ چه توان کرد، چو می‌باید مرد؟
یغماگر افلاک، سخت بازوست دردی کش ایام، هوشیار است
رویش همه ویران کن فرهنگ و ذکا گشت مویش همه یغماگر هوش و فکر آمد
در فتنهٔ یغماگریِ چشم تو ای شوخ آن چیست که غارت‌زده در کشورِ ما نیست
نفس یغماگر، چنان یغما کند که ترا در یک نفس، بی پا کند
چو پردخته گردی ز کین‌آوری کمربند از بهر یغماگری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس خل یعنی چه؟
کس خل یعنی چه؟
موزون یعنی چه؟
موزون یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز