یاد گرفتن

یاد گرفتن به‌معنای آموختن، تعلیم گرفتن و فراگرفتن است. این فرآیند شامل کسب دانش، مهارت یا بینش جدید از طریق مطالعه، تجربه یا آموزش می‌باشد. یادگیری به‌عنوان یکی از اساسی‌ترین توانایی‌های انسان، نقش محوری در رشد فردی و اجتماعی ایفا می‌کند. این مفهوم در زبان فارسی با واژه‌های هم‌معنای دیگری همچون آموختن، تعلیم گرفتن و فراگرفتن نیز بیان می‌شود. در متون کلاسیک فارسی، یادگیری همواره به‌عنوان ارزشی اصیل مورد تأکید بوده است، چنان‌که شاعران و اندیشمندان، نیکنامی و فرهنگ را در گرو یادگیری دانسته‌اند. فرآیند یادگیری در گستره‌ای وسیع از دانش‌های نظری تا مهارت‌های عملی را دربرمی‌گیرد و در سطوح مختلف فردی و اجتماعی تحقق می‌یابد. اهمیت این فرآیند به‌حدی است که می‌توان آن را زیربنای توسعه فرهنگی و پیشرفت جامعه دانست.

لغت نامه دهخدا

یاد گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) آموختن. تعلیم گرفتن. فراگرفتن. تعلم:
جز از نیکنامی و فرهنگ و داد
ز رفتار گیتی مگیرید یاد. فردوسی.سخنهای کوتاه و معنی بسی
کجا یاد گیرد دل هر کسی.فردوسی.کنون ای خردمند دانش پذیر
اگر بخردی یک سخن یاد گیر.فردوسی.ز رویین دژ اکنون جهاندیده پیر
نگر تا چه گوید تو زو یادگیر.فردوسی.سخن هر چه گویم زمن یادگیر
مشو نیز با پیر برخیره خیر.فردوسی.ز فردوسی اکنون سخن یادگیر
سخنهای پاکیزه و دلپذیر.فردوسی.گر نکت گوید و از علم سخن یاد کند
با خرد مردم باید که سخن گیرد یاد.فرخی.اگر از روی دین یادنگیری از روی خرد یاد گیری. ( قابوسنامه ).
آنچه گفتم یاد گیر و آنچه بنمودم ببین
ورنه همچون کور و کر عامه بمانی کور و کر.ناصرخسرو. || حفظ کردن. شنیدن و بخاطر سپردن. از برکردن. به حافظه گرفتن. ضبط کردن. استحفاظ:
مباش غمگین یک لفظ یادگیر لطیف
شگفت گونه و لکن قوی و بابنیاد.کسائی.پیامی بری نزد فرخ پدر
سخن یادگیری همه در بدر.فردوسی.نشان بس بود شهریاراردشیر
چو از من سخن بشنوی یادگیر.فردوسی.ز پرویز چون داستانی شگفت
ز من بشنوی یاد باید گرفت.فردوسی.سراسر همه پرسشم یادگیر
به پاسخ همه داد بنیاد گیر.فردوسی.کنون از خردمندی اردشیر
سخن بشنو و یک بیک یادگیر.فردوسی.چو از پند گوی آن شنید اردشیر
به گلنار گفت این سخن یادگیر.فردوسی.بدو گفت شاه این ز من درپذیر
سخن هر چه گویم ترا یادگیر.فردوسی.سخن بشنوی بهترین یادگیر
نگرتا کدام آیدت دلپذیر.فردوسی.چنین گفت فرزانه شاهوی پیر
زشاهوی پیر این سخن یادگیر.فردوسی.همه داستان یاد باید گرفت
که خیره بماند شگفت از شگفت.فردوسی.مرا این سخن یاد باید گرفت
ز مه روشنایی نباشد شگفت.فردوسی.بمان تا بدین گنگ بار از شگفت
چه بینیم کان یاد باید گرفت.

فرهنگ معین

(گ ِ ر ِ تَ ) (مص م. ) ۱ - آموختن، ۲ - حفظ کردن، از بر کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- بخاطرسپردن. ۲- آموختن

ویکی واژه

آموختن.
حفظ کردن، از بر کردن.
به یاد سپردن، بخاطر سپردن.
نگاه داشتن.

جمله سازی با یاد گرفتن

وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ آسان کردیم قرآن خواندن را و یاد گرفتن را، فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (۱۷) هست جوینده علم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لطیف
لطیف
آراست
آراست
کس خل
کس خل
ارق ملی
ارق ملی