«گیوه» نوعی پاپوش سنتی ایرانی است که از گذشته در بسیاری از نواحی ایران، بهویژه مناطق روستایی و کوهستانی استفاده میشده است. این کفش بهدلیل سبکی، دوام و خنکی، برای راهرفتنهای طولانی و کار در گرما بسیار مناسب بوده است.
رویه این کفش معمولاً با نخ پنبهای یا ابریشمی بافته میشود و کف آن از جنس چرم یا پارچههای محکم (مانند کهنهکهنههای ضخیم) ساخته میشود. در برخی مناطق، بهخصوص در کردستان و چهارمحالوبختیاری، کف گیوه از لاستیک یا تخت چرمین نیز درست میکردند که باعث مقاومت بیشتر در مسیرهای سنگلاخی میشد.
گیوه هم جنبه کاربردی داشته و هم بخشی از فرهنگ پوشاک ایرانی محسوب میشود. هنوز در برخی روستاها و میان دوستداران سبک زندگی سنتی، پوشیدن آن رایج است. علاوه بر این، امروزه گیوه بهعنوان یک محصول صنایعدستی و نماد اصالت ایرانی، حتی به شکل مدرن و تزئینی هم تولید میشود.
گیوه. [گی وَ / وِ ] ( اِ ) نوعی پای افزار که رویه آن را ازریسمان و نخ پرگ یعنی ریسمانهای پنبه ای بافته و زیره یا ته آن را گاه از چرم و بیشتر از لته های بهم فشرده و درهم کشیده سازند. نوعی از کفش است و آن را کفش جامگی نیز گویند. ( برهان قاطع ). صاحب بهار عجم به نقل از فرهنگ قوسی گوید منسوب به گیو گودرز است و گیو آن را در هنگام سرگردانی در توران زمین ترتیب داد. و نیز گوید کفش نمدینی است که از ساق تا کعب پا برسد ومخصوص شبروان و عیاران است. اما این تعریف و گفته اساسی ندارد. جُمجُم. ( برهان قاطع ). پای افزاری که زیرآن از لته و بالای آن از ریسمان باشد. چم چم. ( برهان ): درویش گیوه در پا، نماز می گزارد... دزدی طمع در گیوه او بست. گفت با گیوه نماز نباشد درویش دریافت گفت اگر نماز نباشد گیوه باشد. ( منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 160 ). شیخ گیوه ای در خانه می داشتند که چون در خانه بودندی در پای می کردند.... گیوه برمی گشت در مقابل پای ایشان. ( مزارات کرمان ص 88 ).
غیر نعلین و گیوه و موزه
غیر مسحی و کفش و پای اوزار.نظام قاری ( دیوان ص 23 ).صد کفش و گیوه در طلبش بیش میدرم
چون آرزوی موزه بلغار میکنم.نظام قاری ( دیوان ص 26 ).گیوه را اقسام است و از آن جمله:
- گیوه آجده؛ که زیره آن از چرم نرم است اما سطح آن به ریسمان آژده است.
- گیوه کرمانشاهی؛ که نوک پهن است و زیر چرم ستبر.
- گیوه ملکی؛ گیوه ای که نوکی باریک و برگشته دارد.
گیوه. [ گی وَ ] ( اِخ ) صورتی از گیو است، فرزند گودرز، پهلوان داستانی. نام پادشاه زمین خاوران است و او یکی از مبارزان شاه کیخسروبن سیاوخش بود. ( برهان قاطع ) ( از مؤیدالفضلا ):
فروتر از او گیوه رزم زن
به هر کار پیروز و لشکرشکن.فردوسی ( از حاشیه برهان چ معین ).رجوع به گیو شود.
(وِ ) (اِ. ) نوعی کفش که رویة آن از نخ یا ابریشم بافته می شود.، ~ها را ورکشیدن کنایه از: تصمیم به رفتن گرفتن و آمادة حرکت شدن.
نوعی کفش که رویۀ آن از نخ یا ابریشم بافته می شود و ته آن از چرم یا پارچه است.
یکی از پهلوانان داستانی ایرانی پسر گودرز داماد رستم و پدر بیژن است. گیو در جستجوی کیخسرو بتوران رفت و پس از هفت سال او را بیافت و با فرنگیس بایران آورد ( داستان ): [ چو گودرز و چون طوس و گیو دلیر چو گستهم و شیدوش و بهرام شیر. ] ( فردوسی )
نوعی کفش که رویه آن ازنخ یاابریشم بافته میشودوته آن ازچرم یاپارچه است
( اسم ) نوعی پای افزار که روی. آنرا از ریسمان و نخ برگ یعنی ریسمانهای پنبه یی بافته و زیره یا ته آنرا گاه از چرم و غالبا از لته های بهم فشرده و درهم کشیده سازند: الغرض بنده چون زن بیوه تا پا چارق آن دگر گیوه. ( بهار ۱۲۴: ۲ ) یا گیو. آجده.( آجیده ). نوعی گیوه که زیر. آن از چرم نرم است اما سطح آن به ریسمان آژده است. یا گیو. کرمانشاهی. نوعی گیو. عالی که در کرمانشاه سازند. نوک آن پهن و زیر چرم ستبر است. یا گیو. ملکی. نوعی گیوه که نوکی باریک و برگشته دارد.
صورتی از گیوست فرزند گودرز پهلوان داستانی ٠ نام پادشاه زمین خاوران است و او یکی از مبارزان شاه کیخسرو بن سیاوخش بود ٠
گیوه (شهر). گیوه ( به ترکی استانبولی: Geyve ) شهری است در کشور ترکیه که در استان سقاریه واقع شده است. جمعیت این شهر بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی ۲۰٬۱۲۰ نفر و بر اساس برآوردهای سال ۲۰۰۹ میلادی ۲۰٬۴۳۸ نفر می باشد.
نوعی پاپوش. از رشته های نخی به هم تافته یا پارچه های درهم تابیده درست می شود. زیرۀ گیوه ها معمولاً چرمی است و می تواند پاشنه دار یا بی پاشنه باشد. این پای افزار از قرون میانی شناخته شده است و طبقات مختلف اجتماع آن را می پوشیده اند و مورد استفاده زنان و مردان بوده است. گیوه انواع مختلفی دارد که امروزه مهم ترین آن گیوۀ ملکی و گیوۀ کرمانشاهی است. گیوه های رنگی، ابریشمی، نوک تیز، زیرۀ چرمی و سایر طرح های متنوع هنوز تولید می شود. این گیوه ها بیشتر در آباده، یزد، طبس، کرمانشاه و پاوه دوخته می شود.
نوعی کفش که رویهی آن از نخ یا ابریشم بافته میشود.
💡 کجاست گیوه گیوی و تاج افریدون کجاست کاسه شیبول و راح ریحانی
💡 ببالا یکی گیوه سر کرد و گفت که مانم ازین کارتان در شگفت
💡 طریق گیوه قدمداریست و این اولی زمیخ چون بکفش یکدرم نخواهد ماند
💡 گیوه افتاده بپایت زره عجز تو هم (بار دستار نشاید که به گردن نبری)