گیر دادن موضوعی است که تقریباً همهی ما با آن مواجه هستیم و گاهی اوقات به دعوا و درگیری منجر میشود. در برخی موارد ما با افتخار از این درگیریها بیرون میآییم و در موارد دیگر، تسلیم شده و از محل فرار میکنیم. اما نکتهای که اهمیت بیشتری دارد، وجود مشکل گیردادن است که مانند یک غدهی سرطانی در وجود ماست و اگر گاهی فعال شود، نمیدانیم چه بلایی بر سر طرف مقابل میآوریم. به عنوان مثال، زمانی که فرد مقابل به قول خودش اعصاب ندارد، ما به او گیر میدهیم و آنقدر سؤال میپرسیم که او در نهایت با عصبانیت میگوید: خدایی، آدمی به این اندازه سمج ندیده بودم! معنی لغوی واژهی گیردادن در زبان فارسی به معنای پافشاری و اصرار است که امروزه به منظور راحتی در گفتار به این شکل استفاده میشود. خوشبختانه، این واژه هیچ ارتباطی به فرهنگستان زبان فارسی ندارد؛ وگرنه مجبور بودیم به جای گیردادن از جملات طولانی و پیچیدهای در مکالمات روزمرهمان استفاده کنیم. به نظر میرسد که مفهوم گیردادن از واژه گیرکردن نشأت میگیرد. به عنوان مثال، اگر آستین لباس شما به دستگیره در بچسبد، شما مدتی از وقت ارزشمندتان را هدر میدهید و در نهایت با دلخوری، واژههای نادرستی را به در نسبت میدهید و میروید. در مورد رفتار یک فرد نیز وضعیت مشابهی وجود دارد. شما میتوانید دو نوع واکنش نشان دهید؛ اگر خودتان هم فردی باشید که به راحتی درگیر میشود، سریعتر به حالت عصبانیت میرسید. اما اگر فردی نباشید که به راحتی درگیر میشود، این نوع گرفتاریها برایتان عادی شده و ممکن است کمی دیرتر به حالت تهاجمی برسید. اما واقعاً علت این مشکل بزرگ چیست؟ شاید به عدم اعتماد ما به یکدیگر در برخی موارد مربوط باشد. با این حال، من بر این باورم که نوع دیگری از گیردادن ریشه در ویژگیهای ذاتی افراد دارد؛ یعنی برخی افراد به طور طبیعی درگیر مسائل میشوند و این ممکن است به پشتکارشان مرتبط باشد. اصلاً چرا باید من فردی منفینگر باشم؟ از این پس به گیر میگویم پشتکار؛ بله، یک پشتکار تقریباً سازنده!
گیر دادن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
بند کردن، به کسی یا موضوعی پرداختن و از آن دست نکشیدن.