گنجوری

گَنجُوری، به‌صورت مرکب از واژه‌ی گَنج و پسوند «ور» ساخته شده و در دستور زبان فارسی به‌عنوان حامص (اسم مصدر) شناخته می‌شود. این واژه به‌طور کلی به مفهوم گنجور بودن و تصدی امور مرتبط با خزانه‌داری اطلاق می‌گردد. در متون تاریخی و ادبی، گنجوری نمایانگر مسئولیتی خطیر و حرفه‌ای تخصصی بوده که دارنده‌ی آن می‌بایست از شایستگی و امانتداری بالایی برخوردار می‌بود.

در گستره‌ی اداری و دیوانی دوران‌های گذشته، گنجوری تنها به معنی نگهداری از طلا و نقره محدود نمی‌شد، بلکه شامل مدیریت کلیه اموال و دارایی‌های سلطنتی یا دولتی، اعم از نقدی، جنسی و اسناد مالی می‌گردید. گنجور، به‌عنوان متصدی این مقام، می‌بایست بر دقایق حسابداری، انبارداری و ثبت و ضبط دقیق دریافتی‌ها و پرداختی‌ها تسلط کامل می‌داشت و در حفظ و صیانت از اموال تحت مدیریت خود کوشا می‌بود.

بنابراین، گنجوری تنها یک عنوان شغلی نبود، بلکه مأموریتی حساس با کارکردی حیاتی در ساختار اقتصادی حکومت‌ها به‌شمار می‌رفت. این جایگاه، علاوه بر دانش مالی، مستلزم اعتماد کامل فرمانروایان بود و در بسیاری از متون کهن، راستکرداری و درستکاری، شرط اساسی برای عهده‌داری این مسئولیت مهم قلمداد شده است.

لغت نامه دهخدا

گنجوری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) گنجوربودن. خزانه دار بودن. عمل گنجور داشتن:
وگر خان را بترکستان فرستد مهر گنجوری
پیاده از بلاساغون دوان آید به ایلاقش.منوچهری ( دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 46 ).اثیر رفت به حضرت گذاشت گنج سخن
خنک شهی که بر این گنج یافت گنجوری.اثیرالدین اخسیکتی ( از جهانگیری ).

فرهنگ فارسی

شغل و عمل گنجور خزانه داری: و گرخان را بترکستان فرستد مهر گنجوری پیاده از بلاساغون دوان آید به ایلاقش. ( منوچهری )

جمله سازی با گنجوری

پی دانه کشتن زمین می شکافت که گنجوری از خاک امین تر نیافت
ای خیال احوال را تحویل گیر حافظ تو شغل گنجوری پذیر