دروشت

لغت نامه دهخدا

دروشت. [ ] ( اِ ) تیر باشد. ( لغت فرس اسدی ):
ای مسلمانان زنهار ز کافر بچگان
که به دروشت بتان چگلی گشت دلم.عماره.مرحوم دهخدا در یادداشتی با علامت تردید و استفهام آن را از دروشتن به معنی درو کردن دانسته و گشت را نیز «کِشت » ضبط کرده و چنین نوشته است: این شعر را در فرهنگها برای دروشت به معنی تیر شاهد آورده اند وکشت را هم گشت ضبط کرده اند.
دروشة. [ دَرْ وَ ش َ ]( ع مص ) کار درویشان را کردن. ( از اقرب الموارد ). درویشی. تَدَروُش. ( از اقرب الموارد ): نشاء فقیراً و سلک طریق المشیخةو الدروشة فطاف البلاد و زار مرقدالشیخ عبدالقادر الکیلانی. ( خلاصةالاثر ). و رجوع به درویش و درویشی شود.

جمله سازی با دروشت

داستان کتاب از جایی شروع می‌شود که شخصی به‌نام لوتیری برای نجات کشتی خود از غرق شدن به ناچار اعلام می‌کند که هر کسی که بتواند از این امر جلوگیری کند می‌تواند با برادرزادهٔ او ازدواج کند که دختری به‌نام دروشت است. در این بین ژیلیات پیش قدم می‌شود. ژیلیات صیادی گوشه‌گیر و اهل مطالعه است که محبوبیت چندانی بین مردم شهر ندارد زیرا در خانه‌ای زندگی می‌کند که همه آن را جن زده می‌دانند. او مدت‌هاست که عاشق دروشت و در آرزوی وصال است. ژیلیات در راه عشق جان خود را کف دست می‌گیرد و هزاران بار با مرگ گلاویز می‌شود؛ اما چون فکر رسیدن به دروشت را در سر دارد از این خطرها هراسی ندارد. در نهایت، تلاش بی‌وقفهٔ او به ثمر می‌رسد و موفق می‌شود که موانع را کنار بزند. او بی‌خبر از همه جا خیال وصال یار را در سر می‌پروراند و خیال‌بافی می‌کند غافل از این‌که دروشت خود عاشق کشیشی به‌نام اینزر است. ناگفته نماند که ژیلیات پیش از این اینزر را در حالی‌که بر روی تخته سنگی به خواب رفته است و جزر و مد دریا او را به زیر آب می‌کشاند، پیدا می‌کند و از غرق شدن نجات می‌دهد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت فال سنجش فال سنجش فال زندگی فال زندگی