گشادی
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
جمله سازی با گشادی
چون در ته نخل گل کمر بگشادیم چیدیم گلی ز شاخ گل چیدن داشت
نه مرد را سر آن کاندر آن نهادی پی نه مرغ رادل آن کاندر آن گشادی پر
به روی سیل گشادیم راه خانهٔ خویش به دست برق سپردیم آشیانهٔ خویش
اول بلاد ترک گشادی و آمدند در بند بندگی تو خانان نامدار
من نه آن رشته سر در گم چرخم صائب که گشادی شود از ناخن نقاد مرا