گریزنده

کلمه‌ی «گریزنده» صفتی فارسی است که به معنای کسی یا چیزی که از چیزی فرار می‌کند یا دوری می‌گزیند است. این واژه معمولاً برای توصیف افرادی به کار می‌رود که از خطر، مسئولیت یا موقعیت‌های ناخوشایند فرار می‌کنند و تمایل به دوری از مواجهه با مشکلات دارند.

این واژه می‌تواند در معنای مجازی نیز به کار رود. به عنوان مثال، در ادبیات و شعر، به کسی که از حقیقت، واقعیت یا مسئولیت‌های اخلاقی دوری می‌جوید، گریزنده گفته می‌شود. این کاربرد استعاری نشان‌دهنده‌ی حالت روحی یا رفتاری فرد است که از روبه‌رو شدن با مسائل یا چالش‌ها خودداری می‌کند.

در علم روانشناسی و رفتار اجتماعی نیز واژه‌ی «گریزنده» برای توصیف افرادی استفاده می‌شود که به جای مواجهه با مشکلات و چالش‌ها، از آن‌ها فرار می‌کنند. شناخت این ویژگی رفتاری می‌تواند به فهم بهتر شخصیت افراد و کمک به تغییر رفتار یا مقابله با ترس‌ها و اضطراب‌ها کمک کند، چرا که گریزنده‌ها اغلب نیاز به حمایت و راهنمایی دارند تا با مشکلات روبه‌رو شوند.

لغت نامه دهخدا

گریزنده. [ گ ُ زَ دَ / دِ ] ( نف ) احترازکننده. فرار کننده. آبِق. داعِل. هارِب. نَفور. ( منتهی الارب ):
گریزندگان را در آن رستخیز
نه روی رهایی نه راه گریز.فردوسی.تنی دید چون موی بگداخته
گریزنده جانی به لب تاخته.نظامی.چو بر جنگ شد ساخته سازشان
گریزنده شد دیو از آوازشان.نظامی. || بمجاز ترسو:
به پرموده گفت ای گریزنده مرد
تو گرد دلیران جنگی مگرد.فردوسی. || بدور. برکنار. فارغ:
خداوند بخشایش و راستی
گریزنده از کژی و کاستی.فردوسی.

فرهنگ عمید

فرار کننده، کسی که از دست دیگری یا از برابر چیزی می کند.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) فرار کننده فرار. ۲ - فارغ برکنار: خداوند بخشایش و راستی گریزنده از کژی و کاستی. ۳ - ترسو: به پرموده گفت: ای گریزنده مرد تو گرد دلیران جنگی مگرد. جمع: گریزندگان.

جمله سازی با گریزنده

فروزنده چنان کز چرخ، انجم گریزنده چنان کز دیو، مردم
گریزنده شد گالر از پادشاه شکسته شد او را سراسر سپاه
به بستم چو تجار شمشیر من گریزنده گشتم ز کشمیر من
گریزنده از تن همه جان شده ز خون سنگ همرنگ مرجان شده
شتابنده از پیش و رهبر ز پس جهنده رهان و گریزنده رس
بپرموده گفت ای گریزنده مرد تو گرد دلیران جنگی مگرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت فال ورق فال ورق