یک یک عضوت چو جوهری پوشیدهست گردل نکنی گِلی شود تا دانی
وگردل از زن و فرزند نازنین برداشت بدان دو کار نبود از خرد برو تاوان
ایمن مباش ازان خط مشکین به گردلب کاین مور زود گرد ز شکر برآورد
می روم جویا به سیر لامکان بیخودی گردل وحشت گزین من دهد پهلو مرا
بر نمی آرند خاری همرهان از پای هم گردل سوزن ز آهن گشت، یاران را چه شد؟
نظاره گاه جاه تو کرده است کردگار این کاخ هفت کنگره گردلاژورد