گرامی داشتن

لغت نامه دهخدا

گرامی داشتن. [ گ ِ ت َ ] ( مص مرکب ) عزیز داشتن. بزرگ داشتن. محترم داشتن. تکریم. اکرام. ( ترجمان القرآن ). تبجیل. ( دهار ). اعزاز. ( منتهی الارب ):
گرد کردند و گرامی داشتند
تا به سنگ اندر همی بنگاشتند.رودکی.به پیش بزرگان گرامیش دار
ستایش کن و نیز نامیش دار.فردوسی.گرامیش دارید و فرمان برید
ز فرمان و رایش همی مگذرید.فردوسی.اگر خواهی در قفای تو نخندند زیردستان را گرامی دار. ( قابوسنامه ).
پر از عیب مردم ندارد گرامی
کسی را که دانست عیب و عوارش.ناصرخسرو ( دیوان ص 234 ).همیدون مسافر گرامی بدار.سعدی ( بوستان ).و مردم را در بند گرامی دارد. ( مجالس سعدی ).

فرهنگ معین

( ~. تَ )(مص م. ) عزیز داشتن، م حترم داشتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) عزیز داشتن معزز داشتن اکرام کردن: بوسفیان او را گرامی داشت.

ویکی واژه

عزیز داشتن، م حترم داشتن.

جمله سازی با گرامی داشتن

💡 گِرد کردند و گرامی داشتند تا به سنگ اندر همی بنگاشتند

💡 تا گران بُد گوهرِ دانش‌، گرامی داشتند کارفرمایان دانشمند، چون گوهر مرا