گذشت

کلمه گذشت در زبان فارسی هم به عنوان فعل و هم به عنوان اسم مورد استفاده قرار می‌گیرد. این کلمه به عنوان گذشته فعل گذشتن شناخته می‌شود. این فعل معانی متعددی دارد، از جمله عبور کردن، سپری شدن و تحمل کردن. همچنین این واژه به معنای زمان سپری شده یا گذشته نیز به کار می‌رود. در جملاتی که این کلمه به کار می‌رود، باید دقت شود که جمله به‌طور منطقی و روان نوشته شده و نقطه‌گذاری به درستی انجام گیرد. همچنین می‌توان از این کلمه در جملات شرطی یا برای بیان تأکید استفاده کرد.

لغت نامه دهخدا

گذشت. [ گ ُ ذَ ] ( اِ ) راه. ( اوبهی ) ( برهان ) ( جهانگیری ). راه و گذرگاه. ( غیاث )

فرهنگ معین

(گُ ذَ ) (اِمص. ) بخشش، چشم - پوشی.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] گذشتن، گذر کردن: هر که نامخت از گذشت روزگار / نیز ناموزد ز هیچ آموزگار (رودکی: ۵۳۲ ).
۲. [مجاز] بخشش، بخشایش.
۳. [مجاز] صرف نظر کردن از چیزی.
* گذشت داشتن: (مصدر لازم ) [مجاز] عفو و بخشایش داشتن.
* گذشت کردن: (مصدر لازم ) [مجاز] عفو کردن، بخشودن.

فرهنگ فارسی

گذشتن، گذرکردن، ونیزبه معنی بخشش وبخشایش، وصرفنظرکردن ازچیزی
۱ - ( اسم ) گذشتن عبور. ۲ - سپری شدن مرور ( زمان ): هر که نامخت از گذشت روزگار نیز ناموزد زهیچ آموزگار. ( رودکی ) ۳ - بخشایش عفو. ۴ - بلند همتی جوانمردی: شماها نمیدانید چه شیرین است وقتی آدم میتواند گذشت داشته باشد فدارکاری کند.... ۵ - ( اسم ) راه گذرگاه. ۶ - جز بجز صرف نظر از ( گذشت از... از گذشت... ): ای شرع پروری که گذشت از جناب تو دولت بهر دری که رود ایرمان بود. ( کمال اسماعیل ) از گذشت مصطفی و مجتبی جز مرتضی عالم دین را نیارد کس معمر داشتن. ( سنائی ) ۷ - آن سوی آن طرف آن جانب: گذشت دریای شور مک. معظمه است. ( یعنی از دریای شور گذشته در آن طرف مک. معظمه است ) ۸ - ( اسم ) گذشته رفته: گذشت برگشت ندارد.

ویکی واژه

بخشش، چشم - پوشی.

جملاتی از کلمه گذشت

یا سر نهد بپایت، یا جان دهد هلالی اینک ز سر گذشته، منت بجان نهاده
گذشت هر چه ز هر خار زخم دید گلم گلی بود که منزه ز زخم خار بماند
ترک جان گیرد بجوهر در رسد چون ز خود بگذشت در جوهر رسد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم