کیمیا

کیمیا

مقوله کیمیاگری ترکیبی از علم، فن و جادو بود که به تدریج به شکل اولیه شیمی تبدیل شد. موضوع اصلی کیمیاگری، تبدیل مواد با حضور عاملی روحانی بود که معمولاً به آن حجر الفلاسفه می‌گفتند. این کلمه، که واژه شیمی از آن نشأت گرفته، نوع خاصی از دانش شیمی کاربردی بود که حدود سال 50 میلادی در شهر اسکندریه مصر رواج یافت. برخی بر این باورند که کیمیا واژه‌ای مصری به معنای هنر مصری است که در مصر باستان به عنوان دانشی مقدس و هنری الهی شناخته می‌شد و در انحصار کاهنان قرار داشت. این کاهنان با سوگندهای محکم بر جلوگیری از انتقال این دانش به دیگران و انتشار آن در نقاط مختلف تأکید می‌کردند و آن را به صورت رمز و معما ارائه می‌دادند.

لغت نامه دهخدا

کیمیا. ( معرب، اِ ) کیمیاء. عملی است مشهور نزد اهل صنعت که به سبب امتزاج روح و نفس، اجساد ناقصه را به مرتبه کمال رسانند یعنی قلعی و مس را نقره و طلا کنند، و چون این عمل خالی از حیله و مکری نیست از این جهت به این نام خوانند. ( برهان ). لغتی است بسیار معروف و مشهور، به اصطلاح اهل صنعت، علمی و عملی است که روح و نفس اجساد ناقصه را به مرتبه کمال رساند یعنی قلعی و مس را سیم و زر کند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).علمی که آن را صنعت نیز گویند و در آن بحث کنند از امتزاج روح و نفس که بدان اجساد ناقصه را به رتبه کمال رسانند. ( ناظم الاطباء ). معرب از یونانی خمیا به معنی اختلاط و امتزاج، یکی از علوم خفیه که از علوم خمسه محتجبه قدما بود، و آن صنعتی است که معتقد بودند به وسیله آن اجساد ناقص را به مرتبه کمال توانند رسانید، مثلاً قلعی و مس را تبدیل به نقره و طلا کنند. ( فرهنگ فارسی معین ). معرب از یونانی خمیا ( به معنی اختلاط و امتزاج ). قیاس شود با آلشیمی و شیمی فرانسوی و کمیستری انگلیسی. ( حاشیه برهان چ معین ). کیمیا عبارت است از معرفت کیفیت تغییر صورت جوهری با جوهری دیگر و تبدیل مزاج آن به تطهیر و تحلیل و تعقیدو مانند آن، و آن را اکسیر و صنعت نیز خوانند. ( نفایس الفنون ). دانش ساختن زر و سیم از بسایط دیگر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

[ یو. ] ۱ - (اِ. ) ماده ای که به عقیدة قدما می توانست مس را تبدیل به طلا کند. ۲ - مکر و حیله. ۳ - (کن. ) عشق، عاشقی. ۴ - (ص. ) هر چیز نادر و نایاب، دست نیافتنی. ۵ - در تصوف نظر پیرو مرشد کامل.

فرهنگ عمید

۱. در باور قدما، ماده ای فرضی که به وسیلۀ آن می توان هر فلز پَست مانندِ مس را تبدیل به زر کرد، اکسیر.
۲. [مجاز] هرچیز نادر و کمیاب.
۳. [قدیمی] شیمی.
۴. (تصوف ) [مجاز] مرشد کامل.
۵. [قدیمی، مجاز] مکر، حیله، تدبیر، افسون، فریب: نکشتم نرفتم به راه نیا / کنون ساخت بر من چنین کیمیا (فردوسی: ۱/۲۱۷ ).
* کیمیای سعادت: [قدیمی، مجاز] مایۀ خوشبختی: دریغ و درد که تا این زمان ندانستم / که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق (حافظ: ۶۰۰ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - یکی از علوم خفیه که از علوم خمس. محتجب. قدما بود و آن صنعتی است که معتقد بودند بوسیل. آن اجساد ناقص را بمرتب. کمال توانند رسانید مثلا قلعی و مس را تبدیل بنقره و طلا کنند. یا اهل کیمیا. کیمیا گران. ۲ - ماده ای که بوسیل. آن اجساد ناقص را بکمال رسانند اکسیر یا کیمیای اکبر. اکسیر. یا کیمیای جان. شراب انگوری. ۳ - شیمی. ۴ - حیله مکر چاره: آنان که در مخالفت پادشاه دین بردند دستبرد بمکر و بکیمیا. بی کیمیا و مکر بفر همای شاه زیشان نشان نماند چو سیمرغ و کیمیا. ( سوزنی ) ۵ - عشق عاشقی. ۶ - نظر پیرو مرشد کامل. یا کیمیای خواص. خالص کردن قلب است از دنیا. یا کیمیای سعادت. ۱ - داروی خوشبختی: هر که این شرط را نکو دارد کیمیای سعادت او دارد. ( هفت پیکر ) ۲ - تهذیب نفس است بواسط. اجتناب از رذایل و تزکی. آن از آنها و تحلی. نفس بفضایل. ۳ - دوست رفیق: دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق. ( حافظ ) یا کیمیای عوام. استبدال متاع اخروی باقی بحطام دنیوی فانی.

فرهنگ اسم ها

اسم: کیمیا (دختر) (فارسی) (تلفظ: kim (i) yā) (فارسی: کيميا) (انگلیسی: kimya)
معنی: علمی که توسط آن مواد کم بها مانند مس را به طلا تبدیل کنند، نادر و کمیاب، ماده ای فرضی که به گمان قدما فلزاتی مانند مس و قلع را به طلا و نقره تبدیل می کند، اکسیر، ( به مجاز ) هر چیز نایاب و دست نیافتنی، ( در قدیم ) ( به مجاز ) افسون، مکر و حیله، ( در تصوف ) ( به مجاز ) انسان کامل مکمل که می تواند سالکان را تربیت کند و به مقامات عرفانی برساند

دانشنامه آزاد فارسی

اصطلاحی عرفانی با چند کاربرد. گاه از این اصطلاح، معنیِ قناعت اراده می شود. گاه آن را به معنیِ محبّت و یا نظر شیخ به کار می برند. چه همان گونه که اگر کیمیا با مسی بی ارزش برخورد کند، آن را به طلای ارزشمند تبدیل می کند، نظر شیخ نیز، مسِ وجود مرید را به طلای انسانیت تبدیل می کند. اصطلاح کیمیای سعادت نیز، به معنیِ تهذیب نفس به کار رفته است. پایین ترین معنیِ این کلمه که گاه باری منفی نیز دارد، معنایی است که با به کاربردنِ اصطلاحِ کیمیای عوام، اراده می شود. منظور از این اصطلاح، نوعی ایمانِ تاجر مآبانه است؛ چه شماری از عوام، تنها به قصدِ منفعتِ اخروی، نعیمِ فانیِ دنیا را به نعیمِ باقیِ عقبی تبدیل می کنند، بدون آن که در این میان، درپی خشنودی معبود باشند. نیز ← کیمیاگری.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] برخی دیگر، کیمیاگری (Multiplication) را هنر سیاه گری نیز می دانند زیرا در واقع عمل سیاه کردن سطح فلزات، اولین مرحله کیمیاگری بود. مثلاً با ایجاد رنگ زرد و طلایی بر سطح سیاه شده فلزات، ادعا می کردند که آنها را به طلا تبدیل کردند.
کیمیا یکی از انواع علوم مخفی بود که اصطلاحاً به آنها «کُلّهُ سرّ» برگرفته از حرف اول نام پنج علم کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا گفته می شد.
در کیمیا، از مادّه ای بحث می شد که با بکاربردن آن تبدیل فلزات پست چون آهن و مس به زر و سیم ممکن می شد. آن ماده را کیمیاگران «اکسیر» می نامیدند.
در کیمیای اسلامی که به سرعت پس از ظهور اسلام، در سده نخست هجری پیدا شد و سنتی پیوسته تا زمان حال دارد، متون فراوانی در دست است که در دوازده سده گذشته نوشته شده و در همه مراحل این صنعت بحث می کند. مهم ترین این مجموعه از آنِ جابر بن حیان است که نه تنها در جهان اسلام، بلکه در مغرب زمین نیز بزرگ ترین حجت در کیمیا به شمار می رود.
با ظهور جابر، کیمیا در نزد مسلمانان از صورت «صنعت زر خرافی» به صورت «دانش تجربی آزمایشگاهی» درآمده است. جابر به تقطیر مایعات خالص مانند آب و شیره و روغن و خون و مانند آن می پرداخت و چنین می پنداشت که هر بار که آب را تقطیر می کند، ماده ای تازه بر ماده خالص پیشین افزوده می شود تا عدد این تقطیر به هفتصد برسد. به نظر او دست یافتن به اکسیر از طریق جوشاندن و تقطیر طلا در مراحل خلوص گوناگون تا هزار بار مقدور بود.
شمار آثاری که نویسنده آنها نام جابر دارد چندان فراوان است که درباره درستی انتساب برخی از آنها به جابر بن حیان تولید شک کرده است. به نظر بعضی از دانشمندان غربی و پژوهشگران درباره جابر، تعدادی از این رسائل را پیروان فرقه اسماعیلیه و در سده چهارم هجری نوشته اند.

کیمیا
کیمیا
کیمیا
کیمیا

جملاتی از کلمه کیمیا

اگر کیمیا سنگ را زر کند نسیم من از خاک عنبر کند
شه از راز آن کیمیای نهفت ز دستور پرسید و دستور گفت
گر طالب علم کیمیائی در خاک سیاه کیمیا جو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم