قصد من زین مدح شاه دیگر است کافسر اقبالش اکنون بر سر است
زین خمارآباد حسرت بادهای پیدا نشد شیشهام از درد نومیدی کنون میگردد آب
هفته باشد کنون کز هجر آن بی مهر ماه زحمتی بینم که دید اسفندیار از هفت خوان
کنون شبانی عدلش بدان مثابه رسید که شیر بره ز پستان شیر غاب دهد
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد