این مفهوم به معنای فردی است که به ایمان اعتقاد ندارد. به این افراد، اهل کفر و اهل تکفیر نیز گفته میشود. جمع این واژه شامل کافران، کافرین، کُفّار و کَفَرِه است. تعریف این واژه به تعریفی که از کفر ارائه میشود بستگی دارد و این تعریف نیز بر اساس مفهوم ایمان شکل میگیرد. فرقههای مختلف مسلمان تعاریف متنوعی از ایمان دارند و به همین دلیل، تعریف کافر نیز متفاوت است. آن ها به چند دسته تقسیم میشوند: مشرک: فردی که به بیش از یک خدای واحد اعتقاد دارد. کتابی: کسی که به یکی از ادیان ابراهیمی دارای کتاب ایمان دارد. منافق: فردی که در دل کافر است اما به ظاهر مسلمان به نظر میرسد. مرتد: کسی که پس از ایمان به کفر بازگشته است. در ادبیات اسلامی، منکران خدا به نامهای دهری، ملحد و معطّل نیز شناخته میشوند، هرچند اصطلاح ملحد برای برخی فرقههای مسلمان مانند اسماعیلیه نیز به کار رفته است. واژه زندیق بهطور خاص برای فرقه مانوی به کار میرود، اما هر مسلمانی که سخن کفرآمیز بگوید، بهطور مجازی زندیق نامیده میشود.
کافر
لغت نامه دهخدا
کافر. [ ف ِ ] ( ع ص، اِ ) ضد مؤمن. بی دین. بی کتاب. ناگرونده. ناگرویده. ناخستو. ( مهذب الاسماء ) ( مجمل اللغة ) ( دستورالاخوان )( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] ظالم، بی رحم.
۳. [قدیمی] ناسپاس، کفران کننده.
فرهنگ فارسی
ناسپاس غالبا کفاردر جمع کافر بمعنی بی ایمان وکفره درجمع کافربه معنی ناسپاس استعمال میشود
( اسم ) ۱ - ناسپاس کفران کننده. ۲ - کسی که پیرو دین حق نباشد بی دین بی ایمان نا گرونده جمع: کفار کفره: کافرون کافرین مقابل مومن مسلم: [ آنجا کافران پلید تر و قویتر بودند و مضایق بسیار و حصار های قوی داشتند ]. ( تاریخ بیهقی ) توضیح در تداول بفتح [ ف ] استعمال شود و در بسیاری از اشعار قدما هم: ( فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر... ) بجایگاهی کز روز گار آدم باز بر آن زمین ننشست و نرفت جز کافر... ]. ( فرخی ) [ نهاد عالم ترکیب و چرخ و هفت اختر شد آفریده بترتیب ازین چهار گهر... ]. [ بریده گشته پس آنگاه ششصد و سی سال سیاه شد همه عالم ز کفر و از کافر... ]. ( ناصر خسرو ۱۸۷ - ۱۸۵ ) یا کافر حربی. یا کار ذمی. یا کافر غیر کتابی. مشرک بت پرست. یا کافر فرنگ. مردم فرنگ که بدینی جز دین اسلام باشند: [ بیت المقدس است دل تو بنور دین وه تا نه خوک خانه کند کافر فرنگ ]. ( سوزنی ) یا کافر کتابی. کافر ی که از امت پیغمبری از اهل کتاب باشد ( مانند یهودی مسیحی ): [ ز خط صفح. رویش نظر نمیگیرم بکوی عشق چو من کافر کتابی نیست ]. ( مفید بلخی ) ۳ - ستمگر ظالم شوخ: [ قیامت میکنی ای کافر امروز ندانم تا چه در سر داری امروز ]. ( انوری ) [ زلف تو کافریست که هر دم بتازگی خون هزار کس خورد آنگه که کم خورد ]. ( خاقانی ) یا زنبور کافر. نوع زنبور سرخ: [ صحن مجلس در مدور جام نوشین چشمه یافت چون زغمزه کافران زنبور کافر ساخته ]. ( خاقانی )
نام قوم بزرگی است در سواحل شرقی آفریقای جنوبی
دانشنامه آزاد فارسی
دانشنامه اسلامی
تعریف «کافر» بسته به تعریفی است که برای «کفر» پیش می کشند و آن نیز بر تعریف ایمان مبتنی است.فرقه های مسلمان، تعاریف متعدّدی برای ایمان مطرح ساخته اند و از این رو، تعریف کافر نیز گوناگون گشته است.
← تعریف کافر از منظر اشاعره
کافران بر چند گروه اند:الف. مشرک:کسی است که به بیش از خدای واحد معتقد است.ب. کتابیکسی که به یکی از ادیان ابراهیمی صاحب کتاب- جز اسلام- معتقد است.ج. منافق:کسی که در دل کافر است و به ظاهر مسلمان.د. مرتد:کسی که پس از ایمان، به کفر بازگشته است. در ادبیّات اسلامی، منکران خدا را دهری، ملحد و معطّل نیز گفته اند هر چند اصطلاح ملحد را برای برخی فِرَق مسلمان مانند اسماعیلیّه نیز به کار برده اند. «زندیق» نیز تنها برای فرقه مانویّه به کار رفته است؛ امّا هر مسلمانی را نیز که سخن کفرآمیز بگوید، از باب مجاز، زندیق گویند.
احکام کافر
کافران از نظر فقهی، احکامی ویژه دارند. در فقه شیعه، کافر به صورت مطلق، نجس شمرده شده است.البته برخی فقهای شیعه، کافران ذمّی را پاک می دانند. (اهل ذمّه) در باب جهاد با کفّار نیز احکامی در فقه آمده است. کافران از این نظر، یا حربی اند، یعنی کافر غیر اهل کتاب اند و اینان به اسلام دعوت می شوند و در صورت نپذیرفتن اسلام، کشته می گردند و یا کتابی اند. کافران کتابی، یهود و نصارا و مجوس اند. اگر اینان اسلام نیاورند، باید جزیه بپردازند. بدین سان، می توانند در بلاد اسلامی با مسلمانان زیست کنند
[ویکی الکتاب] معنی کَافِرٍ: کافر - ناسپاس - انکار کننده ی خدای تعالی ونعمتهای او - ترک کننده ی دستورات الهی (کلمه کفر در اصل به معنای پوشاندن است برای همین در عبارت " کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ ﭐلْکُفَّارَ نَبَاتُهُ "به معنای کشاورزان است از این جهت که دانه را در خاک پنهان می کنن...
معنی ﭐکْفُرْ: کافر شو
معنی أَکْفُرَ: تا کافر شوم
معنی أَکَفَرْتَ: آیا کافر شدی
معنی أَکْفَرْتُم: آیا کافر شدید
معنی تَکْفُرُواْ: که کافر شوید
معنی لَا تُمْسِکُواْ بِعِصَمِ ﭐلْکَوَافِرِ: تمسک نکنید به عقد ازدواج باکافران(بعد از مسلمان شدن یکی از زوجین کافر دیگر عقد آنها معتبر نیست)
معنی لَّوَّامَةِ: بسیار ملامتگر- بسیار سرزنش کننده (منظور از نفس لوامه نفس مؤمن است، که همواره در دنیا او را به خاطر گناهانش و سرپیچی از اطاعت خدا ملامت میکند، و در روز قیامت سودش میرساند. بعضی گفتهاند: منظور از نفس لوامه جان آدمی است، چه انسان مؤمن صالح، و چه ا...
معنی نَوَیٰ: هسته (نوی از ماده نای است که به معنای دوری است لذا از آن تعبیربه طینت کافر که از هر خیری دور است شده است)
معنی تَکْفُرُونَ: کافر میشوید - کفر می ورزید(کلمه کفر در اصل به معنای پوشاندن است برای همین در عبارت " کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ ﭐلْکُفَّارَ نَبَاتُهُ "به معنای کشاورزان است از این جهت که دانه را در خاک پنهان می کنند و از طرفی هرکسی که ربوبیت یا نعمتهای خدای تعالی را ا...
معنی لَا تَکْفُرْ: کافر نشو(کلمه کفر در اصل به معنای پوشاندن است برای همین در عبارت " کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ ﭐلْکُفَّارَ نَبَاتُهُ "به معنای کشاورزان است از این جهت که دانه را در خاک پنهان می کنند و از طرفی هرکسی که ربوبیت یا نعمتهای خدای تعالی را انکار کند یا ازاو ب...
معنی یَکْفُرْ: کافر شود - کفر ورزد(جزمش به دلیل شرط واقع شدن برای جمله بعدی است.کلمه کفر در اصل به معنای پوشاندن است برای همین در عبارت " کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ ﭐلْکُفَّارَ نَبَاتُهُ "به معنای کشاورزان است از این جهت که دانه را در خاک پنهان می کنند و از طرفی هرک...
ریشه کلمه:
کفر (۵۲۴ بار)