ژولیدگی

لغت نامه دهخدا

ژولیدگی. [ دَ / دِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی ژولیده. پریشانی. رجوع به پریشانی شود.

فرهنگ عمید

آشفتگی، پریشانی.

فرهنگ فارسی

آشفتگی پریشانی.

جمله سازی با ژولیدگی

ژولیدگی مو نبرد عیب خرد دیوانه عشق را نشان دگر است
ژولیدگی موی سرم چتر فراغیست مجنون مرا سایه این بید مبارک
آن، ز ژولیدگی مویش گفت وین، ز بیرنگی رویش پرسید
اختلاط خلق جز ژولیدگی صورت نبست هر دو عالم پیچش یک گیسوی بی‌شانه بود
مجنون نتوان بود بژولیدگی موی مستی به پریشانی دستار نباشد
مجنون نتوان گشت به ژولیدگی موی مستی به پریشانی دستار نباشد