چسبیدن به معنای قرار گرفتن چیزی یا کسی به چیزی دیگر به گونهای است که جدا کردن آن دشوار باشد یا تماس نزدیک و مستمر برقرار شود. این واژه هم در معنای فیزیکی و هم در معنای مجازی به کار میرود و نشاندهنده اتصال یا پیوند قوی است.
در معنای فیزیکی، چسبیدن به وضعیتی اشاره دارد که دو سطح یا دو جسم به یکدیگر متصل میشوند، مانند چسبيدن کاغذ به دیوار با نوار چسب یا چسبيدن گرد و غبار به لباس. این نوع چسبندگی معمولاً با نیروی جاذبه یا مادهای چسبنده ایجاد میشود و میتواند موقت یا دائمی باشد.
در معنای مجازی، چسبیدن میتواند به تعلق خاطر، علاقه یا پیوند عاطفی اشاره داشته باشد. برای مثال، فردی که به دوستان یا خانواده خود چسبیده است، نشاندهنده وابستگی و محبت شدید اوست. همچنین این واژه در اصطلاحات روزمره مانند «به کار چسبيدن» یا «به هدف چسبيدن» نیز به معنای پایبندی و پشتکار استفاده میشود.
چسبیدن. [ چ َ دَ ] ( مص ) رجوع به چسب و چسپ و چسپیدن شود.
(چَ دَ ) (مص ل. ) ۱ - متصل شدن چیزی به چیز دیگر چنان که جدا کردن آن ها دشوار باشد. ۲ - چیزی را محکم به دست گرفتن. ۳ - محکم پیوستن به کسی یا چیزی. ۴ - میل کردن، متمایل شدن.
۱. متصل شدن و پیوستن چیزی به چیز دیگر با ماده ای چسبناک.
۲. (مصدر متعدی ) [عامیانه، مجاز] چیزی را محکم به دست گرفتن.
۳. [عامیانه، مجاز] محکم پیوستن به کسی یا چیزی.
۴. [عامیانه، مجاز] مطلوب و دلپذیر بودن.
متصل شدن، پیوستن، محکم کردن، چسب داشتن، چسبان
( مصدر ) ( چسبید چسبد خواهد چسبید بچسب چسبنده چسبیده. متعدی: چسباندن چسبانیدن ) ۱ - متصل شدن چیزی بچیز دیگر چنانکه جدا کردن آنها دشوار باشد. ۲ - چیزی را محکم بدست گرفتن. ۳ - محکم پیوستن بکسی یا چیزی. ۴ - میل کردن متمایل شدن منحرف شدن.
مقلوب چسیبدن و آنرا چفسیدن نیز گفته اند چه بیکدیگر بدل شوند.
aderire
متصل شدن چیزی به چیز دیگر چنان که جدا کردن آنها دشوار باشد.
چیزی را محکم به دست گرفتن.
محکم پیوستن به کسی یا چیزی.
میل کردن، متمایل شدن.
چفسیدن، چسفیدن، دور شدن
💡 به هم چسبیدن مژگان به کنج فقر میگوید که نی هرچند صرف بوریا گردد شکر دارد
💡 بنازم نام شیرینی که هرگه بر زبان آید چو بند نیشکر جوشد به هم چسبیدن لبها
💡 سیل هیهات است تا دریا کند جایی مقام نیست ممکن عمر را دامن به چسبیدن گرفت
💡 درین گلشن که دارد آب و رنگش نعل در آتش چو داغ لاله می باید به برگ عیش چسبیدن
💡 ز بس بی دست و پای حیرتم، بی سعی مشاطه به سان شانه بر زلف تو چسبیدن نمی دانم