پیروزه

پیروزه

سنگ فیروزه

پیروزه به معنای فیروزه است که یک سنگ معدنی گرانبها و کمیاب به رنگ‌های مختلف از طیف آبی روشن تا سبز است. این کانی از ردهٔ فسفات بوده و به عنوان یکی از جواهرات با ارزش در نظر گرفته می‌شود.

ویژگی‌ها:

رنگ: رنگ‌های فیروزه‌ای (آبی و سبز) از ویژگی‌های بارز این سنگ هستند.
استفاده: فیروزه به عنوان نگین برای جواهرات مختلف مانند انگشتر، گردنبند، و گوشواره استفاده می‌شود.
معدن: یکی از بزرگ‌ترین معادن فیروزه در ایران، در نیشابور واقع شده است.
اقتصاد: با معرفی جایگزین‌های مصنوعی و مواد نوین، ارزش اقتصادی فیروزه نسبت به گذشته کاهش یافته است.

لقب در اوستا:

در متون باستانی ایرانی، به ویژه در اوستا، پیروزه لقب هوشنگ، پسر سیامک، پادشاه داستانی ایران است. این لقب به هر یک از پادشاهان سلسله داستانی نیز اطلاق می‌شود.

لغت نامه دهخدا

پیروزه. [ زَ / زِ ] ( اِ ) فیروزه. فیروزج. سنگی معدنی گرانبها و آسمانی رنگ که انگشتری و زینت را بکاراست. جوهری باشد کانی، فیروزه معرب آن است. ( برهان ). جوهری است که معدن آن شهر نیشابورست بخراسان و به فیروزه که معرب آن است معروف است گویند در آن نگریستن روشنایی دیده بیفزاید و از آن بر انگشتری نهند. ( انجمن آرای ناصری ). یکی از جواهر گرانبها. یکی از احجار کریمه. رجوع به فیروزه شود: و اندر کوههای وی ( طوس ) معدن پیروزه است. ( حدود العالم ). و از خراسان جامه بسیار خیزد و زر و سیم و پیروزه. ( حدود العالم ).

فرهنگ معین

(زِ ) (اِ. ) ۱ - فیروزه. ۲ - به رنگ فیروزه.

فرهنگ فارسی

فیروزه، یکی ازسنگهای قیمتی آسمان ازمعدن است
( اسم ) ۱- فیروزه: بدیبا بیاراسته پشت پیل برو تخت پیروز مانند نیل. ( شا. بخ ۲ ) ۲۴۲۴: ۸- برنگ فیروزه کبود آسمان پیروزه. یا پیروز. بو اسحاقی ( بوسحاقی ). فیروز. بو اسحاقی فیروزه. یا پیروز پیکانی. نوعی پیروزه: سپهر حلقه صفت تا بدید خاتم تو ز بهر دست تو پیروزه ایست پیکانی. ( نجیب جرفادقانی لغ. ) یا خیم. پیروزه.سرا پرد. نیلی.

فرهنگ اسم ها

اسم: پیروزه (دختر، پسر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: piruze) (فارسی: پيروزه) (انگلیسی: piruze)
معنی: فیروزه، سنگ معدنی گران بها، ( = فیروزه )، در اوستا لقب هوشنگ پسر سیامک پادشاه داستانی ایران، عنوان هر یک از پادشاهان سلسله داستانی

جملاتی از کلمه پیروزه

بوستان شد چون بهار چینیان از رنگ و بو کوه چون یاقوت و چون پیروزه سرو غاتفر
یکی پادشاهی را قدحی پیروزه مرصع به جواهر هدیه داد چنان که اندر جهان نظیر آن نبود. حکیمی حاضر بود. گفت، «چگونه همی بینی ای حکیم؟» گفت، «همی بینم که مصیبتی است یا درویشی». گفت، «پیش از این هردو ایمن بودی. اگر بشکند مصیبتی است که آن را مثل نیست و اگر بدزدند درویشی و حاجتی تا آنگاه که با دست آید. آنگاه اتفاق افتاد که بشکست. عظیم رنجور شد و گفت، «حکیم راست گفت».
خوان ز پیروزه کاسه از یاقوت دیده را زو نصیب و جان را قوت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم