پی در پی

عبارت پی در پی در زبان فارسی به معنای پشت سر هم، مکرر و بدون وقفه است و در موقعیت‌های مختلف برای توصیف تکرار یا پشت سر هم بودن یک رویداد یا عمل به کار می‌رود. وقتی می‌گوییم کاری یا رویدادی پی در پی اتفاق می‌افتد، منظور این است که آن اتفاق‌ها به صورت متوالی و بدون فاصله زمانی قابل توجه از هم رخ می‌دهند.

«پی» در این عبارت به معنای «پس» یا «بعد از» است و استفاده دو بار از آن در «پی در پی» تأکید بر استمرار و تداوم دارد، به طوری که این عبارت حالت پشت سر هم بودن و تکرار سریع را بسیار قوی‌تر بیان می‌کند. این نوع تکرار در زبان فارسی برای تأکید بر پدیده‌ای که بدون وقفه و با سرعت رخ می‌دهد بسیار رایج است.

این عبارت با عباراتی مثل «متوالی»، «پشت سر هم» یا «متناوب» شباهت دارد اما تفاوت‌هایی نیز وجود دارد. متوالی و پشت سر هم نیز به معنای تکرار بدون فاصله‌اند ولی پی در پی تأکید بیشتری بر تداوم و استمرار دارد و اغلب بار معنایی قوی‌تری دارد.

لغت نامه دهخدا

پی درپی. [ پ َ / پ ِ دَ پ َ / پ ِ ] ( ق مرکب ) پیاپی. یکی پس دیگری. متواتر. علی الاتصال. ( آنندراج ). مسلسل. دَمادَم. متعاقب یکدیگر. متتابع. متتالی. پشت سر یکدیگر:
چندگاه اینچنین برود و به می
هر شبم عیش بود پی درپی.نظامی.مکافاءة، کفاء؛ پی درپی نیزه زدن با هم. امعاط، انمعاط؛ پی درپی افتادن موی. امتعاط؛ پی درپی افتادن پشم. امتعال؛ پی درپی آبستن شدن زن. ( منتهی الارب ). تساقط؛ پی درپی افتادن. دبل؛ پی درپی زدن بر کسی عصا را. ( منتهی الارب ). هلب؛ پی درپی آوردن اسب رفتار را. ( منتهی الارب ). تکلح؛پی درپی درخشیدن برق. استرعال؛ پی درپی رفتن گوسفند. || دُمادم:
دو راهرو که براهی روند در یک سمت
عجب نباشد اگر اوفتند پی درپی.کمال اسماعیل.

فرهنگ معین

(پِ دَ پِ ) (ق مر. ) پیاپی، متوالی، یکی پس از دیگری.

فرهنگ عمید

پیاپی، پشت سرهم، یکی پس ازدیگری.

فرهنگ فارسی

۱- پیاپی متوالی متواتر یکی پس از دیگری: و در اثنای راه حکام و داروغگان ولایات و کلانتران. لوس و احشام از اطراف پی در پی میرسیدند. ۲- دما دم پشت سر دیگری: دو راهرو که براهی روند در یک سمت عجب نباشد اگر اوفتند پی در پی. ( کمال اسماعیل )

ویکی واژه

پی‌در‌پی
متوالی، پشت سر هم. من از این تفقدات پی‌در‌پی سپاسگزارم. «فروغی»
(قدیم): بطور متوالی، پشت سر هم.

جمله سازی با پی در پی

تا به آن جست و جوی پی در پی سوزنی عاریت کنند از وی
نهنگ مرگ پیشاپیش و، موج عمر پی در پی شکسته کشتی و، دریاست بی‌حاصل چه می‌خندی؟!
هر چه از تیر بلا بر وی رسد از کمان چرخ پی در پی رسد
ز تازیانه پی در پی نسیم بهار زمین شده است چو افلاک بیقرار امروز