تحزیز

لغت نامه دهخدا

تحزیز. [ ت َ ] ( ع مص ) رخنه کردن سر دندان، چنانکه سر دندان جوانان باشد. ( تاج المصادر بیهقی ). تیز کردن سر دندان را، چنانکه دندان جوانان باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تیز کردن دندان را. ( آنندراج ). تیز کردن اطراف دندان. ( المنجد ). قرار دادن اُشَر در دندان. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). یقال: فی اسنانه تحزیز؛ ای اشرٌ. ( منتهی الارب ). تحزیز ازباب تفعیل؛ یعنی در دندانهای او تیزکردنی هست و قد حززها از باب مذکور؛ یعنی به تحقیق که تیز کردند دندانها را. ( شرح قاموس ). خوبی و تیزی دندان. ( ناظم الاطباء ). اشر در دندان. ( قطر المحیط ). اثرالحز. ( از اقرب الموارد ). فرجه تنگی دندان. ( بحر الجواهر ). تنگی دندان. ( مهذب الاسماء ). و رجوع به اشر شود. || بر هم سودن دندان را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). با هم سودن دندان را. ( آنندراج ). || اندازه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

علت یعنی چه؟
علت یعنی چه؟
کردار یعنی چه؟
کردار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز