پرخاشگری یا پرخاشدر روانشناسی و سایر علوم رفتاری و اجتماعی به معنای رفتاری است که به آزار و آسیب منجر میشود. این نوع رفتار با هدف آسیب رساندن به دیگران یا تخریب اموال دیگران انجام میگیرد. گروهی از متخصصان علوم رفتاری، از جمله فروید، بر این باورند که پرخاشگری ویژگیای است که در ذات و فطرت انسان نهفته است. آنها معتقدند که پرخاشگری به عنوان نیرویی پنهان در انسان، به صورت هیدرولیکی عمل میکند و به تدریج در فرد جمع و فشرده میشود تا زمانی که نیاز به تخلیه پیدا کند. به نظر آراد، اگر این انرژی به شیوهای مثبت و مناسب، مانند ورزش یا بازی، تخلیه شود، میتواند جنبه سازندهای داشته باشد. اما در غیر این صورت، تخلیه آن به شکلهای مخرب، از جمله قتل، ضرب و شتم و تخریب، بروز میکند. از دیدگاه غمخوار، این اصطلاح در انسان نمایانگر غریزه مرگ است که در تقابل با غریزه زندگی قرار دارد. به این معنا که در حالی که غریزه زندگی ما را به سمت ارضای نیازها و حفظ بقا هدایت میکند، غریزه مرگ به تخریب و نابودی میپردازد. این غریزه اگر بتواند، دیگران را هدف قرار میدهد و آنها را از بین میبرد؛ و اگر نتواند، به سمت خود متوجه شده و به شکل خودآزاری و خودکشی بروز میکند. بنابراین، از نظر او، این حالتی مخرب و منفی دارد.
پرخاش
لغت نامه دهخدا
فاش شد نام من بگیتی فاش
من نترسم ز جنگ و از پرخاش.طاهربن فضل چغانی ( از صحاح الفرس ).بشد تیزنوش آذر تیغ زن
همی خاست پرخاش از آن انجمن.فردوسی.چو خورشید از آن چادر لاجورد
برآمد بپوشید دیبای زرد
سپهبد بجای دلیران رسید
بهامون به پرخاش شیران رسید.فردوسی.غوکوس بر چرخ مه برکشید
بپرخاش دشمن سپه درکشید.فردوسی.چو آیم من و او [ کاموس و رستم ] بدشت نبرد
نگه کن [ خطاب بپیران ] چو برخیزد از دشت گرد
بدانی که اندر جهان مرد کیست
دلیران کدامند و پرخاش چیست.فردوسی.نیابی گذر تو ز گردان سپهر
کزویست پرخاش و پاداش ومهر.فردوسی.بجائی که پرخاش جوید پلنگ
سگ کارزاری چه سنجد بجنگ.فردوسی.سپه طوس را دِه تو خود بازگرد
نه ای مرد پرخاش و ننگ و نبرد.فردوسی.بر آن بر همیراند باید سخن
نباید که پرخاش ماند ز بن.فردوسی.بدانست سودابه رای پدر
که با سور پرخاش دارد بسر.فردوسی.کنون سوی جیحون نهاده ست روی
بپرخاش با لشکر جنگجوی.فردوسی.چنین گفت از آن پس به ایرانیان
که برخاست پرخاش و کین از میان.فردوسی.بباید بُدن چون بدارد سپهر
گهی کین و پرخاش و گه داد و مهر.فردوسی.دگر گفت کز کار گردان سپهر
کزویست پرخاش و پاداش و مهر.فردوسی.چکاچاک برخاست از هر دو روی
ز پرخاش خون اندر آمد بجوی.فردوسی.به پیش تو با نامور چار گرد
بپرخاش دیدی ز من دستبرد
همانا کنون زورم افزونتر است
شکستن دل من نه اندر خور است.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] جنگ وجدال، کارزار، پیکار.
* پرخاش کردن: (مصدر لازم )
۱. درشتی کردن، تندی کردن.
۲. سخن درشت گفتن.
۳. [قدیمی] پیکار کردن.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- نبرد کارزار جنگ پیکار ستیزه محاربه غزا فرخاش. ۲- حرب و جنگ بسخن و گفتار بزبان مجادله کردن تشر توپ عتاب معاتبه.
ویکی واژه
با سخنان درشت با هم ستیزه کردن.
جمله سازی با پرخاش
ولیکن چنین کار، کارِ من است که پرخاش و کین روزگار من است