پراز

لغت نامه دهخدا

پراز. [ پ ُ ] ( اِ ) دوالی که چوب را بگردن گاو ورزه استوار کند. ( شعوری ).

فرهنگ فارسی

دوالی که چوب را بگردن گاو ورزه استوار کند

جمله سازی با پراز

💡 گرنویسم پراز اسرار کتابی گردد آنچه بر رق دل (من) مسطورست

💡 آه این منم که بسته عشقی چنین شدم دربند آن کمند پراز تاب و چین شدم

💡 پراز لاف، مکتوب آن بدنهاد تو گویی که نایی است آن پر زباد

💡 شد عرصه آفاق پراز کوکبه عشق تا شاهد رخسار تو آمد بمیانه

💡 نشستی برین باره بر چون زنان پرازخون دل ودست بر سر زنان

💡 پراز درد و غم شد ز تیمار اوی دلش گشت پیچان ز کردار اوی

سلیقه یعنی چه؟
سلیقه یعنی چه؟
افتخار یعنی چه؟
افتخار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز