پذرفت

لغت نامه دهخدا

پذرفت. [ پ ِ رُ ] ( اِ ) تعهّد. وعد. ضمان: بعد از مدتی بتماشای هرات رفت در نظرش خوش آمد آنجا فروکشید امیران او را هوای زن و بچه بود امیرنصر نه عزم بخارا کردی و نه امیران را دستوری دادی که بخانه روند و یا زن و بچه به هرات آورند امیران از طاقت طاق شدند و بیم بود که بر امیر نصر خروج کنند هرچه بمقربان حضرت وسیلت می جستند فائده ای نبود تا رودکی را پذرفتها کردند و این ابیات در صفت خوشی بخارا و تهییج امیرنصر بر عزیمت آنجا بخواند: بوی جوی مولیان آید همی... ( از تاریخ گزیده ).

فرهنگ معین

(پِ رُ ) (مص مر. اِ. ) تعهد، وعد، ضمان.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( اسم ) تعهد وعد ضمان.

ویکی واژه

تعهد، وعد، ضمان.

جمله سازی با پذرفت

💡 تخم بد را چه بود بار مگر هم بد؟ مکر فرعون که پذرفت مگر هامان؟

💡 سپهدار از او هر سه پذرفت و رفت همی شد شب و روز چون باد تفت

💡 مانا که ترا خاک ودیعت پذرفت ای خاک ندانی که چه پذرفتستی

💡 نپذرفت و با گریه گفتا بدو که از من بدان بانوی دین بگو

💡 چو لعنت بود تشریفش ز درگاه بجان پذرفت وشد افسانه کوتاه

💡 تکش خان نپذرفت گفتار سام رخ آورد از کین به پیکار سام