در دنیای دیجیتال امروز، شبکه های اجتماعی به یک بخش جدایی ناپذیر از زندگی روزمره تبدیل شدهاند. این فضا ها به کاربران این امکان را میدهند که به راحتی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، نظرات و تجربیات خود را به اشتراک بگذارند و از اخبار و رویدادهای روز مطلع شوند. با این حال، استفاده بیرویه از این فضا ها میتواند وقت زیادی را از افراد بگیرد و به مشکلاتی منجر شود. یکی از چالش های اصلی، تأثیر منفی بر سلامت روان است. مقایسه مداوم خود با دیگران و مشاهده زندگی های به نظر ایده آل دیگران میتواند احساس ناکامی و عدم رضایت را در افراد ایجاد کند. همچنین، قرار گرفتن در معرض محتوای منفی یا تنش زا میتواند استرس و اضطراب را افزایش دهد. علاوه بر این، وقت گذرانی بیش از حد در شبکه های اجتماعی میتواند به کاهش تمرکز و بهره وری منجر شود. افراد ممکن است به جای انجام کارهای مهم، وقت خود را ساعت ها در این فضا ها بگذرانند و از وظایف خود غافل شوند. برای مقابله با این چالش ها، تعیین زمان مشخص برای استفاده از شبکه های اجتماعی و ایجاد محدودیت هایی در این زمینه میتواند مفید باشد. به علاوه، انتخاب محتوای مثبت و آموزنده و دنبال کردن حساب های کاربری که الهام بخش و مفید هستند، میتواند تجربه بهتری را در این فضا ها به ارمغان آورد. در نهایت، ایجاد تعادل بین زندگی آنلاین و آفلاین و توجه به روابط واقعی میتواند به بهبود کیفیت زندگی و افزایش رضایت فردی کمک کند.

وقت
لغت نامه دهخدا
وقت. [ وَ ] ( ع اِ ) هنگام. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و آن مقداری است از روزگار و بیشتر در زمان گذشته به کار رود و جمع آن اوقات است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مقداری از زمانی که برای امری فرض شده. ( فرهنگ فارسی معین ). ساعت. فرصت. گاه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). زمان. ( ناظم الاطباء ). حین. ( اقرب الموارد ). مدت. ( ناظم الاطباء )
بدان وقت؛ در آن هنگام.
بدین وقت؛ در این هنگام.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱- مقداری از زمان که برای امری فرض شده هنگام: (( بیت شعر بنایی است که ازکلام که ملازمت آن بضبط و اندیشه علی الخصوص در شب که اوان خلوت و وقت فراغ است... ) ) ۲ - عهد عصر: (( ای که در کوی خرابت مقامی داری جم وقت خودی ار دست بجامی داری. ) ) (حافظ ) ۳ - فشل: (( وقت سخت گرم بود. ) ) ۴ - موقع مقام: (( محمود... به ایلگ خان... پیغام داد...تا آنچه مصلحت و مقتضی وقت باشد استماع کرده... ) ) ۵ - الف - آن دقیقه که صوفی در تفکرات معنوی مستغرق شود. ب - زمان حال (میان. ماضی و مستقبل ). ج - واردی است از خداوند که بسالک پیوند و او را از گذشته و آینده غافل گرداند. ) ) یا وقت خوش. صفای وقت و مراد از آن وقت و شدت نوع تفکرات و دقایق تفکر است. یا آن وقت. آن هنگام آن زمان: ((... نخست بدفع قرا یوسف که در آن وقت بر عراق عرب مستولی گشته بود اشغال نماید. ) ) یا این وقت. این هنگام این زمان:... تا در این وقت که اشار. نافذ خداوند اعظم... نفاذ یافت. یا بدان وقت. در آن هنگام. یا بدین وقت. در این هنگام: تا بدن وقت زهر نوع شندی اشعار شعر نیکو شنو اکنون که فر از آمد گاه. ( سنائی ) یا به وقت. (صفت ) بجا بموقع: ((... چه اگر کسی همه ادوات بزرگی فراهم آرد چون استعمال بوقت و در محل دست ندهد از منافع آن بی بهره د. ) ) یا پاره ای وقتها. بعض اوقات گاهی: (( پاره ای وقتها که همه بخوبی و خوشی نشسته بودند و صحبت پیش می مد سر بطرف آسمان بلند میکرد و از ته دل ندا میداد... ) ) یا در وقت. فورا فی الحال: (( امیر مسعود... بدین خبر سخت دل مشغول شد و در وقت صوب آن دید که سید عبد العزیز... را برسولی بغزنین فرستاد... ) ) یا در وقت. بهنگام بموقع: (( دیگر خاصیت ترازو آنست که در وقت و زن آن... قدر و رفعت او می افزاید. ) ) یا در وقت حاجت. هنگام لزوم. یا وقت و بی وقت. گاه و بیگاه: (( سید میران پیش از آن هم وقت و بی وقت چندین بار هیکل آراست. این نظامی کوچک را در همان حوالی دیده بود. ) ) یا وقت معلوم. ۱ - هنگام معین. ۲ - زمان مرگ. ۳ - یا وقت نارک. هنگام باصفا. یا هر وقت. هر زمان هر موقع: (( حق همسای. سرای آنست که... بمواسات خویش هر وقت او زا از خود شاکر و آسوده داری. ) )
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
ویکی واژه
دوره، عصر.فرصت.نوبت.فصل.
نگارنده یِ این پیام به دستورِ زبانِ پارسیِ کهن آشنایی ندارد ). واژه ( وقت ) با واژه ( vakata ) در فرتورِ زیر از سنگنبشته یِ داریوشِ بزرگ از یک بُن و ریشه باشد. در تراگویه یِ آلمانیِ این نوشته در رَجِ ( G ) آمده است: از ماهِ ویَخنَ 14 روز سپری شده بود. آنچه می دانم چنین است: mahya : ماه Viyaxna:ویَخنَ ( ماهِ ویَخنَ ) rauca : این واژه همان ( روز ) در زبان پارسیِ کنونی است و یا ( روچَ ). aha : به چمِ ( بود ) است و برابر با واژه آلمانیwar/waren در فرتورِ زیر واژه ( vakata ) با واژه آلمانیِ ( vergangen ) به چمِ ( سپری شده، گذشته ( از نظر زمانی ) ) برابر دانسته شده است. و برای من آشکار است که ( vakata ) با ( زمان یا فرآیندِ زمانی ) همبسته و مرتبط است. در رویه یِ 42 از نبیگِ ( Die Altpersischen Inschriften der Achaimeniden:سنگنبشته هایِ پارسیِ کُهنِ هخامنشیان ) نوشته یِ ( رودیگِر اشمیت ) آمده است
وقت گل نی: کنایه از وقتی که هرگز نخواهد آمد، چون نی گل نمیدهد پس وعده به آن هم تحقق نخواهد شد.هیچوقت.
جملاتی از کلمه وقت
کنم از لیلهالقدرت بیانی که دور از وقت و قدر خود نمانی
بگذران امسال وقت گل به مستی خوش که پار ناخوش و خوش رفت وحال سال دیگر مبهم است
دریاب تو این یک دم وقتت که نهای آن تره که بدروند و دیگر روید
عقل در چارهٔ سودای تو بی چاره بماند وقت آن است که دیوانه شود عاقل تو»
آمد برِ من. که؟ یار. کی؟ وقت سحر ترسنده. ز که؟ ز خصم. خصمش که؟ پدر