وخ

لغت نامه دهخدا

وخ. [ وَ / وُ ] ( صوت ) کلمه ای است که در موقع خوش آیند بودن چیزی میگویند. ( ناظم الاطباء ). مرادف واه واه. ( غیاث اللغات ):
خدا داده ست فوقی را چنین دردانه ای وخ هی
که با انداز معشوقی هزاران عشوه ضم دارد.فوقی ( آنندراج ). || علامت تعجب است.
- وخ جان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به همین مدخل شود.
- وخ وخ؛ واه واه. کلمه تحسین است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). وه وه.
وخ. [ وَخ خ ] ( ع اِ ) رنج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رنج و درد. ( ناظم الاطباء ). || آهنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قصد و آهنگ. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(وَ ) (شب جم. ) کلمه ای که در هنگام لذت بردن از چیزی یا ابراز شگفتی بیان شود.

فرهنگ عمید

در مقام شگفتی از خوبی و زیبایی چیزی یا هنگام لذت از چیزی خوشایند می گویند، وه.

فرهنگ فارسی

کلمهای است که درمقام شگفتی ازخوبی وزیبایی چیزی، یاهنگام لذت ازچیزی خوش آیندمیگویند
( صفت ) کلمه ایست که در هنگام خوشایند بودن یالذت بردن ازچیزی گویند.
رنج. آهنگ

جمله سازی با وخ

💡 شمعی که به یک دو شب فرو میگذرد گه سوخته گه کشته به کو میگذرد

💡 آن جان که ز لعلت بگه بوسه گرفتم دینیست ترا بر من دلسوخته حاله

💡 تامشیر الملک دراوخفته است بخت کس را نیست بیداری به فارس

💡 جا به چشمم کنی و غرقه شوم برنکشی آشنا گر چه به طوفان من آموخته ای

💡 آب‌ آتش را کند خاموش اینک آب چشم در دل من آتشی از عشق یار افروخته