وایا

لغت نامه دهخدا

وایا. ( ص، اِ ) مراد و مقصد و حاجت و ضروری. ( برهان ). بایسته. دروا. دربایست. محتاج الیه. وایه. بایا. نیازی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ):
گاه و بیگاه راعی جودت
زایران را روا کند وایا.شهاب الدین ( از سروری ).ملک را ز حرزی که وایا بود
نکوتر دعای رعایا بود.امیرخسرو ( از سروری ).رشته ای زآن نمط که وایا بود
خود به خانه درش مهیا بود.امیرخسرو ( از فرهنگ شعوری ج 2 ص 411 ).|| گشاده. ( برهان ).

فرهنگ معین

(ص. ) بایا، بایسته، ضروری.

فرهنگ عمید

بایسته، ضروری.

فرهنگ فارسی

بایسته، ضرورت، حاجت، مراد، وایه هم گفته شده است
۱ - ( صفت ) بایسته لازم: (( رشتهای زان نمط که وایا بود خودبخانه درش مهیا بود. ) ) (امیرخسرو ) ۲ - ( اسم ) مراد مقصود حاجت

دانشنامه عمومی

وایا ( به مجاری: Vaja ) یک منطقهٔ مسکونی در مجارستان است که در سابولچ - ساتمار - برگ واقع شده است. وایا ۲۸٫۶۱ کیلومتر مربع مساحت و ۳٬۵۱۵ نفر جمعیت دارد.

جمله سازی با وایا

وی به استدعای فتحت در زوایای زمین سورهٔ انا فتحنا بر زبان آسمان
زان به زبان فصیح ‌کرده روایات شوق قصه ز هجران‌ گل شکوه ز بیداد خار
در راه تو چون خامه ی بی پروایان آشفتگی ام ز نقش پایم پیداست
ره و رسم فرمانروایان شناسم خران بر سر بام و یوسف به چاهی
حضور بینوایان است و ما سردار ایشانیم بیا بنواز ساز ما نوای بینوا می جو